«اسکار وایلد»، نمایشنامهنویس، شاعر و رماننویس ایرلندی برجسته، اشتیاق زیادی نسبت به خلق آثار هنری داشت. میراث ادبی شناخته شدهی او شامل مقاله های متعدد، نمایشنامه های تأثیرگذار و تنها رمانش، کتاب «تصویر دوریان گرِی»، می شود.
«وایلد» در عصر خود، به خاطر بیان نظرات بیپرده و کنایهآمیز دربارهی زندگی و قواعد اجتماعی انسان ها، چهرهای متمایز به حساب می آمد و اکنون نیز یکی از برجستهترین نویسندگان در «ادبیات ایرلند» در نظر گرفته می شود. در این مطلب به شکل خلاصه به حقایقی از زندگی شخصی و ادبی این نویسندهی جریانساز می پردازیم.
در همان حال که نقاش به صورت زیبا و مهربانی که آنطور استادانه به تصویر کشیده بود، نگاه می کرد، تبسمی که حاکی از رضایتش بود بر صورتش نقش بست، اما به یکباره از جا پرید، دیدگانش را بر هم نهاد و با دستانش آن ها را پوشاند، انگار می خواست تأثیر رویای عجیبی را که در ذهن پرورانده بود، بسنجد و از آن می ترسید که مبادا چنین رویایی از ذهنش پاک شود.—از کتاب «تصویر دوریان گری»
تأثیرپذیری از مادر
مادر «اسکار وایلد»، «جِین فرانسسکا اِلگی»، شاعری بود که آثارش را با نام مستعار «اسپِرانزا» در هفتهنامهای ایرلندی چاپ می کرد. «اسپِرانزا» در زبان ایتالیایی به معنای «امید» است و «الگی» به این خاطر آن را انتخاب کرد چون اعتقاد داشت شاعر ایتالیایی بزرگ، «دانته آلیگری»—خالق «کمدی الهی»—از نیاکان او بوده است.
آثار «اسپرانزا» که به مسائلی جنجالبرانگیز مانند رنج ناشی از دوران «قحطی بزرگ ایرلند» می پرداختند، او را به نامی آشنا در صحنهی ادبی کشورش تبدیل کردند. «الگی» همچنین تأثیر زیادی بر شکلگیری شخصیت پسرش و ورود او به دنیای ادبیات داشت.
رمان جنجالبرانگیز
کتاب «تصویر دوریان گری» اکنون به عنوان یکی از رمان های کلاسیک در ادبیات جهان شناخته می شود، اما در زمان نخستین انتشار آن در مجلهای به نام Lippincott در سال 1890، بازخوردهای منتقدین کاملا با زمان کنونی متفاوت بود. این رمان، داستان مردی را روایت می کند که می تواند از جوانی و زیبایی ابدی خود لذت ببرد، چرا که علیرغم رفتارهای نهچندان اخلاقمدارانهاش، پرترهای از او، به جای خودش، رو به پیری و نابودی می رود. بسیاری از منتقدین در آن زمان، انتقادهای سفت و سختی را نسبت به برخی مفاهیم ارائه شده در داستان، مطرح کردند.
«خودتان را گول نزنید، شما هیچ تناسبی با او ندارید.» نقاش پاسخ داد: «شما به منظور من پی نبردهاید. خود من هم می فهمم که هیچ شباهتی به او ندارم. خوب درک می کنم. هیچگاه دوست نداشتم که شبیه او باشم. عین حقیقت را می گویم. رنج و عذابی وجود دارد که همیشه به دنبال برتری جسمی و روحی است، از آن نوع رنج و گرفتاری ها که در طول تاریخ، در پیِ قدم های لرزانِ پادشاهان بوده است. بهتر است که با همنوعان خود تفاوتی نداشته باشید. زشترویان و جاهلان در این دنیا خوشبختتر بودهاند؛ می توانند با آرامش بنشینند و گُنگ و مَنگ به بازی نگاه کنند. اگر از پیروزی غافل هستند، حداقل از شکست هم بیخبرند.—از کتاب «تصویر دوریان گری»
تحصیلات شایانتوجه
«اسکار وایلد» از سال 1871 تا 1874 در «کالج ترینیتی دوبلین» به تحصیل پرداخت. او در آنجا، به پژوهشگری موفق در عرصهی آثار کلاسیک تبدیل شد و حضوری فعال در «انجمن فلسفیِ» این دانشگاه داشت. استادان «وایلد»، او را تشویق کردند که برای گرفتن بورس تحصیلیِ دانشگاه «آکسفورد» اقدام کند. او این بورس را به دست آورد و در «کالج مگدالن» در «آکسفورد» مشغول به تحصیل شد.
«وایلد» همچنین پس از مدتی، به تدریس در آمریکا و کانادا پرداخت. او پس از حدود 9 سال مطالعهی زبان یونانی، به یک متخصص برجسته در زبانشناسی تبدیل شد و به زبان هایی متعدد—از جمله آلمانی، فرانسوی، ایتالیایی، و یونانی—تسلط پیدا کرد. «وایلد» اما در طرف مقابل، دانش چندانی از زبان ایرلندی نداشت.
روایت قصه های پریان در مهمانی ها
«وایلد» دو مجموعه از «داستان های پریانِ» خود را به چاپ رساند: کتاب «شهزاده شاد و افسانه های دیگر» که در سال 1888 انتشار یافت و کتاب «خانهی انار» که در سال 1891 منتشر شد. با این که این داستان ها در قالب آثاری برای کودکان ارائه شده بودند، «وایلد» این قصه ها را که مضامینی همچون ایثار و گونه های مختلفِ عشق را دربرداشتند، در مهمانی های شام برای سایرین تعریف می کرد.
وقتی از «وایلد» پرسیده شد مخاطبین اصلی این داستان ها چه کسانی هستند، او در پاسخ گفت: «قصدم این بود که هم کودکان بریتانیایی و هم جامعهی بریتانیا به یک میزان از داستان ها لذت ببرند.»
مردم او را «شهزاده شاد» می نامیدند. مجسمه به قدری جذاب بود که گاه به نظر می رسید در چشمان آبیرنگش، برقِ نگاهی واقعی موج می زند. به همین دلیل هیچکس نمی توانست از کنارش بیاعتنا بگذرد. یکی از اعضای انجمن شهر که همیشه می خواست افتخارات هنری بیشتری برای شهر کسب کند، می گفت: «این مجسمه به عنوان نشان شهر، خیلی زیباتر و چشمنوازتر از یک بادنَما یا مثلا یک ساعت سنگی است. هنر بهترین داروی روح انسان است. البته کسانی که از هر چیزی انتظار سود دارند، این را نمی فهمند.» و یا مثلا مادری که با پسر خردسالش از کنار او می گذشت، به کودک که گریه می کرد، می گفت: «تو چرا نمی توانی مثل «شهزاده شاد» باشی؟ ببین، او محال است که به خاطر چیزی گریه کند.—از کتاب «شهزاده شاد و افسانه های دیگر»
ممنوعیت یکی از نمایشنامه ها
«اسکار وایلد» بین سال های 1879 و 1894، نُه نمایشنامه خلق کرد که چهار اثر در میان آن ها، نام او را به عنوان نویسندهای توانا در روایت زندگی در «عصر ویکتوریا» مطرح کردند: نمایشنامه های «بادبزن خانم ویندرمیِر»، «زنی بی اهمیت»، «اهمیت ارنست بودن»، و «شوهر دلخواه». اما نمایشنامهای دیگر، یعنی کتاب «سالومه» جنجالبرانگیزتر از سایر آثار او از آب درآمد.
کتاب «سالومه» به اعتقاد بسیاری از منتقدین، نامتعارفترین اثر «وایلد» است و به همین خاطر، چند سال طول کشید تا مخاطبین انگلیسی بتوانند اجرای این اثر را بر صحنهی تئاتر تماشا کنند. در بریتانیای ویکتورایی، «لرد چمبرلین»—مقام ارشد دربار سلطنتی بریتانیا—مسئول صدور مجوز اجرا به آثار نمایشی بود. او اجرای «سالومه» را به خاطر به تصویر کشیدن شخصیت های «کتاب مقدس»، ممنوع اعلام کرد؛ قانونی که از زمان «اصلاحات پروتستانی» وضع شده بود. در نتیجهی این اتفاقات، تا اوایل قرن بیستم طول کشید تا نمایشنامهی «سالومه» در انگستان اجرا شود.
تبدیل زندان به نمایشگاه هنری
«وایلد» در زمان حضور در زندانی معروف به «رِدینگ جِیل»، مجبور به زندگی در شرایطی بسیار سخت و انجام کار اجباریِ طاقتفرسا بود. سپری کردنِ دو سالِ دشوار در این زندان، الهامبخش شعر معروف او به نام «تصنیف رِدینگ جِیل» یا «ناله های زندان رِدینگ» شد—شعری که «وایلد» پس از آزادی از زندان آن را کامل کرد.
«رِدینگ جِیل» که در حدود 60 کیلومتری غرب لندن قرار دارد، تا سال 2013 مورد استفاده بود اما ساختمان این زندان در سال 2016 در قالب یک پروژهی دو ماهه، به یک نمایشگاه هنری تبدیل شد که آثاری پیرامون مضامینِ اسارت و جدایی را در خود جای داد.
«حتی اگر سادهترین موضوع را از فردی مخفی کنید، لذت می برید. این روزها وقتی قصد ترک کردن شهر را دارم، هرگز نمی گویم که مقصدم کجاست؛ با گفتن آن، تمام لذتش را از بین خواهم برد. می دانم که این عقیدهی مضحکی است، اما به نحوی در زندگی انسان، علاقه و و عشق بسیار به وجود می آورد. فکر می کنم در این مورد مرا مرد احمقی تصور می کنید، درست می گویم؟» «لُرد هنری» جواب داد: «ابدا، شاید از یاد بردهاید که من متأهل هستم و تنها مزیت ازدواج آن است که زندگی پر از مکر و فریب را برای هر دو طرف، امری بسیار اجتنابناپذیر می سازد.»—از کتاب «تصویر دوریان گری»
روی آوردن به مذهب کاتولیک در بستر مرگ
«اسکار وایلد» که در خانوادهای «پروتستان» بزرگ شده بود، سه سال پس از آزادی از زندان و اندکی قبل از مرگ خود در سال 1900 در پاریس، تصمیم گرفت به مذهب کاتولیک روی آورد. البته «وایلد» در سراسر زندگی خود، ارتباط نزدیکی با این مذهب داشت و آن را «والاترین و احساسیترینِ باورها» خوانده بود. او همچنین در سال 1877 با «پاپ پایِس نهم» دیدار کرد.
ادای احترام به آرامگاه
آرامگاه «اسکار وایلد» با تندیسی معروف اثر «جیکوب اِپستین»، در گورستان «پِر لاشِز» در پاریس قرار دارد و مکانی محبوب برای گردشگرانِ علاقهمند به ادبیات به حساب می آید. در اواخر دههی 1990، بازدیدکنندگان به منظور نشان دادن علاقهی خود به «وایلد»، با استفاده از رژ لب، شروع به نقش کردن بوسه های متعدد بر سنگ مزار او کردند. اما چون روغن موجود در رژها و همچنین نظافتکاری های متعدد پس از مدتی باعث آسیب دیدن سنگ مزار «وایلد» شد، دولت های فرانسه و ایرلند در سال 2011، یک حصار شیشهای را پیرامون سنگ مزار او نصب کردند.