واقعهٔ عاشورا یک واقعهٔ اتفاقی و تصادفی نیست. و در عین حال، یک انقلاب یا قیام یا نهضت از پیش طراحیشده هم نیست. واقعهٔ عاشورا مبتنی بر یک سلسله وقایع چنددهساله است که در مکانی به نام کربلا و زمانی به نام عاشورا متبلور شده است. و این واقعه بدون دیدن و دانستن و فهمیدن آن سلسله وقایع، بههیچوجه قابلدرک نیست.
مقدمات واقعهٔ عاشورا از زمان حیات رسول خاتم شکل گرفته است. خداوند متعال، آخرین مشعل هدایتش را در تاریکترین نقطهٔ جهان برافروخت. آخرین رسولش را در میان جاهلترین، وحشیترین و افسارگسیختهترین مردم تاریخ برانگیخت. و بماند که نفس بعثت پیامبر در این زمان و مکان، خود یکی از بزرگترین معجزات خداوند بود.
طبیعی بود که در ابتدای کار، جاهلیت در مقابل دانش و بینش بایستد، سبعیت و وحشیگری در مقابل مهربانی و عطوفت، قد علم کند و ظلم و ستم، تسلیم عدل و مساوات نشود و استحمارگران مردم، مانع بیداری و هشیاری و استقلالشان شوند.
طبیعی بود که وجود چنین پیامآوری را معارض و مزاحم منافع و مطامع خود ببینند و تمام قدرت و توانشان را برای نابودی او به کار بگیرند و با همهٔ قوا مانع پیوستن مردم تحتستم به منجی و حمایتگرشان شوند.
اگر کربلا صحنهٔ تقابل میان اسلام اصلی و بدلی بوده است، اگر فلسفهٔ شهادت حسین در کربلا، تبیین اسلام علوی و افشای اسلام اموی بوده است.
اگر حسین در کربلا بهدست اسلام اموی به شهادت رسیده است، رسالت سجّاد پس از حسین استمرار و تداوم همان مسیر است.
نام حسین، یاد حسین و خون حسین، تنها با تبیین اسلام علوی و تشریح مختصات اسلام اموی، زنده میماند و استمرار مییابد.
اینکه سجاد در تمام طول عمرش هر روز و هر ساعت به هر بهانهای از حسین یاد میکند و از مصیبت حسین میگوید و در عزای حسین میگرید، صرفا تداعی درد و داغ نیست. تبیین هدفی است که حسین جانش را فدای آن کرده است. تشریح مصادیقی است که حسین برای مفهوم کلی آن جان داده است.
تثبیت ملاکها و معیارهایی است که حسین با خون خود بر پیشانی تاریخ حک کرده است.
اگر پس از عاشورا، رسالت سجاد، تداوم راه حسین است، این رسالت با تبیین مبانی و ملاکهای تشخیص اسلام علوی و اسلام اموی، محقق میشود.
کتاب تویی به جای همه؛ حماسه سجادیه در رثای حضرت امام سجاد (ع) و رسالت او نوشته شده است.
کتاب تویی به جای همه