سیدمهدی شجاعی با زبانی لطیف و زیبا روایتگر گفتگوی میان گل سرخ، درخت بید و جویبار است که از درد مشترکشان صحبت می کنند. در این میان، آهویی را می بینند که زخمی شده و به سمت آنان می آید. جویبار زخمش را می شوید و گل سرخ چند گلبرگ روی زخمش می گذارد و درخت بید با چند شاخه، آن را می بندد. آهو بعد از این که کمی حالش جا آمد، زبان به سخن می گشاید و او نیز از دردش می گوید. آن ها که می بینند هر چهارتایشان یک درد دارند، می خواهند از پیرمردی دانا بپرسند این درد چیست؟ آهو و جویبار به راه می افتند ولی درخت بید و گل سرخ که پا در زمین دارند همان جا می مانند و منتظرشان می شوند. آنان می روند و از پیرمرد سوال می پرسند و از وی می شنوند که درد آن ها، درد «انتظار» است. انتظار مردی را می کشند که روزی خواهد آمد و جهان را پر از عدل و مهربانی می کند. وقتی او بیاید، دیگر شکارچی پای آهویی را زخمی نمی کند، هیچ کس گرسنه به خواب نمی رود و هیچ درختی تشنه نمی ماند. این کتاب برای کودکان و نوجوانان از انتظار می گوید. «انتظار، امید می آورد و امید به آینده روشن، سبب حرکت و نشاط و پویایی می گردد. امید به تحقق ارزش ها سبب تقویت روحیه صالحان می گردد و بسیج عمومی به سوی رفع ظلم و فساد را اعلام می دارد. امید به موعود جهانی و انقلاب ارزشی او، هر گونه سستی، افسردگی، سکوت و سکون را از افراد برمی دارد و اقدام و عمل و تحرک را به جای آن می نشاند.
کتاب وقتی او بیاید