در «فوکو را فراموش کن»، ژان بودریار سفری روشنفکرانه و تحریکآمیز را آغاز میکند که مفاهیم متعارف حقیقت، دانش و قدرت را به چالش میکشد. بودریار با بصیرت نافذ و بینش انتقادی عمیق، میراث میشل فوکو، یکی از تأثیرگذارترین چهرههای فلسفه قرن بیستم را از بین میبرد و همزمان چشمانداز اندیشه پست مدرن را دوباره به تصویر میکشد.
در مرکز تحقیق بودریار یک سوال اساسی نهفته است: وقتی فوکو را فراموش کنیم چه اتفاقی میافتد؟
بودریار در برخورد با این پرسش، خوانندگان را به رویارویی با محدودیتهای گفتمان فوکو و بازاندیشی در بنیادهای فلسفه معاصر دعوت میکند. او استدلال میکند که تمرکز فوکو بر قدرت و گفتمان، اگرچه در زمان خود پیشگامانه بود، اما در نهایت به بن بست منجر شده است؛ نقطهای از رکود که در آن اندیشه انتقادی در پیچیدگیهای خود گرفتار شده است. نقد بودریار از فوکو صرفا یک تمرین فکری نیست، بلکه فراخوانی جسورانه برای رهایی از زنجیر دانش انضباطی و پذیرش جهتگیری مجدد اندیشهی رادیکال است. او استدلال میکند که تأکید فوکو بر روابط قدرت و تولید دانش منجر به نوعی فلج فکری شدهاست؛ وضعیتی که در آن نقد مترادف با «همدستی» شده است، و در آن خود عمل پرسشگری توسط سیستمهای قدرت همراه شده است. بودریار در «فوکو را فراموش کن» مراقبه عمیقی درباره ماهیت حقیقت و واقعیت در عصر شبیهسازی ارائه میکند. او خوانندگان را به مقابله با ماهیت توهمآمیز جامعه معاصر دعوت میکند تا لایههای معنا را از بین ببرند و خلأ زیرین آن را کشف کنند. از نظر بودریار، وظیفه فلسفه کشف حقایق پنهان نیست، بلکه لذت بردن از ابهام هستی است یعنی پذیرش عدم قطعیت و هرجومرجی که در قلب شرایط پست مدرن نهفته است.
به قول خود بودریار: «فراموش کردن فوکو فراخوانی برای کنار گذاشتن تفکر انتقادی نیست، بلکه فراخوانی برای ابداع مجدد آن است - رهایی از محدودیتهای دانش انضباطی و پذیرش شکگرایی رادیکالی که فرصتهای جدیدی را برای درک و مشارکت میگشاید.» این فریاد تجمعی برای آزادی فکری و مانیفست دوران جدیدی از اندیشه پست مدرن است؛ اندیشهای که جرأت میکند فوکو را فراموشکند و مسیر خود را به سوی حقیقت و معنا بسازد.
کتاب فوکو را فراموش کن