یافتن نمونه های انزجار از سیاست در میان فیلسوفان، اندیشگران وهنرمندان دشوار نیست. سیاست گریزی حتی می تواند همچون نوعی بیماری ذهنی ظهور کند. توماس مان که یکی از مهم ترین درونمایه های کوه جادو را «آینده ی تمدن اروپایی» دانسته بود، و شخصیت های رمان را به مجادلات بی پایان سیاسی - فرهنگی کشانده بود، یا سال ها بعد در دکتر فاستوس کوشیده بود تا وجدان گناهکار آلمانی را بشکافد، و نتیجه ی کار خود را سیاسی - فرهنگی خوانده بود، و در زندگی شخصی نیز سال های طولانی مهاجرت را به عنوان نتیجه ی رودررویی با نازی ها پذیرا شده بود، در سال 1918 یعنی سال پایانی جنگ جهانی نخست، آغاز جنبش انقلابی در آلمان، و حکومت شورایی مجارستان، و درگیری روسیه در جنگ داخلی و … نوشته بود: « از نظر من دیگر غیر ممکن می نماید که کسی بتواند با این حکم مخالفت کند که «انسانیت» و راه و روشی انسانی در تفکر و تمعق، آشکارا به معنای ضدیت با هرگونه سیاست است. اندیشیدن و تعمق در امور به شیوه ای انسانی یعنی اندیشیدن و تعمق در امور به شیوه ای غیر سیاسی ». مان درگیر نگرشی مانوی شده بود، و درنگ نکرده بود که میان خیر (انسان گرایی و اندیشیدن به شیوه ی انسانی که گویا همان پیش رفتگی فرهنگی است) و شر (سیاست که گویا همان پرخاشگری ضد انسانی است) نخستین را برگزیند. این که او در سال های بعد به این گزینش خود وفادار نماند، و نیز این واقعیت که کمتر اندیشگرو هنرمند سده ی ما توانست خود را از سخن سیاسی (و نه لزوما از زندگی سیاسی) دور نگه دارد، به خوبی نشان می دهد که باید درمورد صحت کامل آن تقابل مانوی شک کرد.
عالی است این کتاب؛ حتما بخرید، بخوانید و لذت ببرید.. ارادتمند، محمدرضا جاوید