« رشته ی پی درپی پرسش ها را پایانی نیست. این کتاب بر اساس درس هایی نوشته شده که تلاشی بود برای طرح این پرسش ها، و در بهترین حالت باید کوششی به حساب آید برای تدقیق زمینه یا افق معنایی آنها. اکنون وقت آن رسیده است که بیشتر به شیوه های درست طرح سئوال ها بیاندیشیم، و کار خود را تلاشی گروهی برای یافتن مرزهای معنایی پرسش ها بدانیم. میان انبوه پرسش های رویاروی ما، یکی خود را چون سوالی بنیادین می نمایاند، و به نظر می رسد که همه ی فیلسوفان هرگاه به هنر اندیشیده اند خود را برابر آن یافته اند، و اگر نه تمام آنها، بیشترشان سودای پاسخگویی به این پرسش کلیدی را در سر داشته اند، و یا بسیاری از مسائل را گرد این سئوال طرح کرده اند. پرسش چنین است: نسبت زیبایی و هنر با حقیقت چیست؟»
نسبت زیبایی و هنر با حقیقت چیست؟ عنوان کتابی که در دست دارید حقیقت و زیبایی است، این عنوان مسیر اصلی ما را در این رشته درس ها حاصل می کند. اگر افلاطون به نام حقیقت، هنر را -که سرچشمه نابخردی اش می انگاشت- محکوم می کرد، و تقلید هنری و شعرها را بارها دور از حقیقت می شناخت، کارش استوار به برداشتی خاص از حقیقت بود که به گمان مارتین هایدگر تا امروز باقی است.