شاید هیچچیز، مردم سرزمینی را به قدر دنائت، سفاکی و نادانی حکمرانانشان، آزار ندهد. به همهی کشورهای جامانده از زندگی، خوب اگر نگاه کنیم، اکثریت مردمی را میبینیم که با هوشمندی و خیرخواهی، خواهان زندگی بهترند، درحالیکه حاکمانشان مشتی سفیه خنّاساند که گویی تنها پیشهشان ضدیت با زندگیست. کتاب «کمیته» ماجرای یکی از همین مردم برابر جمعی از همین دست حکمرانان است؛ مردی قصد تغییری در زندگیاش دارد که امر شده از گروهی با نام مثالی کمیته، مجوز بگیرد. اعضای کمیته هم که معلوم است، مشتی صاحب منصب حکومتی که تنها دلیل صاحب منصبی و حضورشان در چنین گروهی، همان حماقت و پلشتیشان است. داستان کمیته، روایت «صنعالله ابراهیم» مصری، از یک مراجعه و تحقیر بیپایان پیش و پس آن است! اینکه شهروندی برابر جماعتی میایستد و برابر احمقانهترین پرسشها (با ظاهری هوشمندانه) پاسخهایی میدهد که درستند ولی آن پاسخهایی نیستند که عدهای احمق دوست دارند بشنوند، به رمان کوتاه نویسندهی مصری طنّازی درخشانی داده که خوانندهاش را تا مرزهای قهقهه پیش میبرد. هرچند خود آن خواننده، اگر در کشوری مشابه زیسته باشد، قطعا در پایان، با حس تحقیری پایانناپذیر کتاب را خواهد بست!
کتاب کمیته