کتاب با شرم به الیاس گفتم
نویسنده:
مریم طباطباییها
دسته بندی های کتاب با شرم به الیاس گفتم
قسمت هایی از کتاب با شرم به الیاس گفتم
بعد از زنگ تلفن و گریه های مبهم حنانه که نفهمیده بودم چی میگه وار رفته بودم. داریوش گوشی رو از من قاپیده بود و بعد با ناباوری رفته بود سراغ کتش و در حین راه رفتن سعی کرده بود بپوشتش. مانتومو پوشیدمو نفهمیده دویدم دنبالش. کلانتریه تجریش پیاده شدیم. مردم بدو بدو دنبال کاراشون می رفتن. بارون زمین رو خیس کرده بود و هوا دلگیرتر از دل من شده بود.
مقالات مرتبط با کتاب با شرم به الیاس گفتم
چرا «ما همه باید فمینیست باشیم»
ادامه مقالهمحصولات مرتبط با کتاب با شرم به الیاس گفتم
اولین نفری باشید که نظر خود را درباره "کتاب با شرم به الیاس گفتم" ثبت می‌کند