متینا که به تازگی داغدار پدر شده و مادرش با افسردگی دست و پنجه نرم می کند، پس از قبولی در رشته ی معماری تهران، برخلاف میلش به خانه ی عموی خود نقل مکان می کند و مادرش هم برای اینکه تنها نباشد پیش دختر بزرگش در آلمان می رود.
دلیل بی علاقگی متینا برای رفتن به خانه ی عمو فرید، پیش کشیده شدن بحث ازدواجش با پسرعمویش فرهاد است که به تازگی از جانب عمویش مطرح شده و نه تنها متینا بلکه فرهاد هم علاقه ای به آن ندارند.
فرهاد به عنوان استاد در دانشگاهی که قرار است متینا در آن درس بخواند، پذیرفته شده و بسیار نگران پیچیده شدن ماجرای خواستگاری در فضای دانشگاه و بین دانشجویان است. موضوعی که به شدت باعث حرص و ناراحتی متینا می شود.