کتاب تلخ کام

Bitter Mouth
کد کتاب : 4843
شابک : 9789646005211
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 148
سال انتشار شمسی : 1398
سال انتشار میلادی : 2007
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 5
زودترین زمان ارسال : 11 آذر

معرفی کتاب تلخ کام اثر اسماعیل فصیح

"تلخ کام" داستانی است به قلم "اسماعیل فصیح" که در آن ماجرای یک مرد را تعریف می کند؛ مردی که در یک سفر کاری به لندن، دوباره با عشق قدیمی خود رو به رو می شود. این رویارویی ناگهانی و دور از انتظار، بار دیگر طوفانی در ذهن او ایجاد کرده و افکارش را زیر و زبر می کند.
"اسماعیل فصیح" در نگارش رمان "تلخ کام" از توصیفات قوی و دقیقی بهره برده که این اثر را در زمره ی معدود رمان های ایرانی با شرح جز به جز داستان قرار می دهد. مردی که قصه اش در "تلخ کام" روایت می شود، فردی است که در یک خانواده ی متوسط چشم به جهان گشود و پس از آن به هرچه که دست یافت، حاصل تلاش و مشقت خودش بود. وی تحصیلاش را در آمریکا به پایان می رساند و صاحب یک شغل خوب می شود؛ او که به عنوان کارمند شرکت نفت مشغول به کار است، برای انجام یک ماموریت کاری عازم انگلیس می شود تا کالایی را برای شرکت نفت تهیه کند و از طریق چند پرواز خود را به لندن می رساند؛ اما در لندن، حوادثی انتظار او را می کشد که اصلا به ذهنش هم خطور نمی کرد و این حوادث داستان خواندنی و جذاب "تلخ کام" را شکل می دهد.
"اسماعیل فصیح" موفق شده با نگارش رمان "تلخ کام"، یک اثر پرطرفدار و باکیفیت را به دنیای ادبیات فارسی اضافه کند و سبک نگارش منحصر به فردش که در ظاهر ساده به نظر می آید اما دارای لایه هایی از پیچیدگی است، سبب شده تا خواننده کتاب را تا رسیدن به آخرین صفحه به صورت پیوسته ورق بزند و زمین نگذارد.

کتاب تلخ کام

اسماعیل فصیح
اسماعیل فصیح (۲ اسفند ۱۳۱۳ در تهران - ۲۵ تیر ۱۳۸۸ در تهران) داستان نویس و مترجم ایرانی بود. وی در دهه های شصت و هفتاد جزو پرفروش ترین نویسندگان معاصر بود. رمان های شراب خام، داستان جاوید، ثریا در اغما و درد سیاوش از مهم ترین آثار او به شمار می روند.اولین رمان فصیح به نام شراب خام در سال ۱۳۴۷ در انتشارات فرانکلین و زیر نظر نجف دریابندری و ویراستاری بهمن فرسی منتشر شد. مجموعه داستان خاک آشنا در سال ۱۳۴۹ توسط انتشارات صفی علی شاه و رمان دل کور در سال ۱۳۵۱ توسط انتشارات رز منتشر شد. سبک ساده و طن...
قسمت هایی از کتاب تلخ کام (لذت متن)
ما آدم ها زاییده می شویم. زجر می کشیم و می میریم. اما این جمله مال خودم نیست. مال یک ایرانی بزرگوار و زجرکشیده ای است که من در این سفر کوتاه به لندن او را می بینم و بطن قلب خراب و دریچه ی میترالم را خونین تر می کند. اوایل اردیبهشت ماه سال ۱۳۵۸ دو سه ماه بعد از انقلاب است که با شکسته شدن اعتصاب ها و فرمان باز شدن دانشگاه ها توسط امام به من ماموریتی یک هفته ای می دهند که به انگلستان بروم. این ماموریت را دکتر امام زاده ی خوب رئیس جدید دانشکده ی نفت آبادان به من محول کرده. قرار می شود که من برای سفارش و خرید یک لابراتوار زبان جدید توسط کالای شرکت ملی نفت ایران در آبادان و تهران از لندن دست به کار شوم تا ترتیب صدور این داستگاه را برای بخش زبان و علوم بدهم. اواسط ادریبهشت یا اوایل ماه می ۱۹۸۰ است. که چون کاغذ و تلکس بازی های لازم از طریق دفتر دکتر امام زاده به کالای شرکت در تهران و لندن و تهیه ی بلیط هواپیمای رفت و برگشت و رزرو محل اقامت در لندن داده شده است آماده می شوم. ولی چون سفارت انگلیس در تهران هنوز تخته است من با ترتیب تلکس های بین المللی مجبور شدم اول به پاریس بروم و از سفارت انگلستان در پاریس ویزای ورود به لندن بگیرم. که این هم بد نیست. بانام این که کالای شرکت ملی نفت ایران در تهران به کاردار سفارت فرانسه در تهران نوشته و درخواست کمک و همکاری برای ویزای بیزنس جهت مأموریت یک استادیار دانشکده نفت آبادان به لندن برای خرید وسایل آزمایشگاهی دیگر به نظر نمی آید مشکلی وجود داشته باشد. به ویژه با گذرنامه ای که دارم و هنوز دو سال وقت دارم. در فرودگاه تهران راه باز است و بلیت پروازم هم برای آبادان، تهران، پاریس تنظیم شده است با بازگشت اپن. جمعه ۱۶ اردیبهشت مطابق به ۶ ماه می با پرواز شرکتی به تهران می روم و البته شب را پیش خواهرم فرنگیس و دختر جوان و قشنگ و بیوه اش می گذرانم که همیشه تنها و بهترین عزیزانم در تهران بودند... .