کتاب دکتر نون زنش را بیشتر از مصدق دوست دارد

Dr. N loves his wife
کد کتاب : 14956
شابک : 978-9644481208
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 109
سال انتشار شمسی : 1394
سال انتشار میلادی : 2001
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 4
زودترین زمان ارسال : ---

شایسته تقدیر جایزه ی مهرگان ادب 1380

معرفی کتاب دکتر نون زنش را بیشتر از مصدق دوست دارد اثر شهرام رحیمیان

"دکتر نون زنش را بیش تر از مصدق دوست دارد" رمانی است به قلم شهرام رحیمیان، که با تلفیق واقعیت های تاریخی و شخصیت های خیالی حوادث و رویدادهای مهم تاریخی را از منظر و زاویه ی دیگری پیش روی ما می می گذارد. نویسنده با استفاده از سبک جریان سیال ذهن علاوه بر حوادث ظاهری، تاثیرات روانی و دورنی این حوادث و پیروزی ها و شکست ها را نیز برجسته می کند. دکتر نون که به عنوان معاون دکتر مصدق، در جریان نخست وزیر شدن مصدق نقش پررنگی ایفا کرده است در میان مردم نیز از شهرت و محبوبیتی برخوردار می شود. تا اینکه در جریان کودتا دستگیر می شود و تحت شکنجه های فراوان مجبور به انتخاب می شود، انتخاب بین عشق یا دکتر مصدق...
نویسنده با هوشمندی زمان را به هم می ریزد و زاویه دید را عوض می کند تا حالت ذهنی و سرگشتگی دکتر نون را ملموس تر کند،و در این راه نیز موفق می شود رمانی یکپارچه ، جذاب و پرکشش خلق کند .

کتاب دکتر نون زنش را بیشتر از مصدق دوست دارد

شهرام رحیمیان
شهرام رحیمیان زاده ۱۳۳۸ در تهران نویسنده ایرانی است. او از سال ۱۳۵۶ تاکنون در کشور آلمان شهر هامبورگ زندگی می‌کند. داستان بلند وی با عنوان دکتر نون زنش را از مصدق بیشتر دوست دارد در ایران با استقبال مواجه شد.
قسمت هایی از کتاب دکتر نون زنش را بیشتر از مصدق دوست دارد (لذت متن)
زندگی شاید اگر یک اصل داشته باشد و یک قاعده که از ازل پابرجاست و تا ابد پابرجا می ماند این است که نمی شود راه رفته را باز گشت. اگر عزم رفتن کردی و رفتی، اگر بین این یا آن یکی را انتخاب کردی و تصمیم گرفتی، نمی شود دبه کنی که نمی خواهم، نمی توانم؛ که زنم را بیشتر از مصدق دوست دارم. بی دلیل که به آن تصمیم گرفتن نمی گویند. بی دلیل نیست که معنای تحت اللفظی تصمیم می شود کر شدن. یعنی آن روز که بین این یا آن یکی را انتخاب کردی، آن روز که گفتی یا مصدق یا زنم، و تصمیم گرفتی مصدق را انتخاب کنی باید کر شوی که صدای ناله های زنت را نشنوی. از مسئولیت انتخاب نمی شود شانه خالی کنی. نمی شود که دبه کنی...چرا نمی شود؟ خوب هم می شود. اما هیچ می شوی. نیست و نابود می شوی. سقوط می کنی. مگر نگفتم زندگی اگر یک اصل داشته باشد که از ازل پابرجاست و تا ابد پابرجا می ماند این است که نمی شود راه رفته را بازگشت. نمی شود بعد از آنکه به مصدق قول شرف دادی و دست گرمش را در دست گرفتی برگردی به آغوش زنت...می شوی در راه مانده. نه دکتر امینی می شوی نه دکتر فاطمی تنها راهی که برایت می ماند این است که تا روز مرگت سقوط کنی: آره ملکتاج، همه چیز تموم شد، تو مردی آقای مصدق مرد. منم مردم.