وضعیتی که هر کنشگر در آن دست به کنش می گشاید، متضمن حضور واقعی- اعتباری سایر کنشگرانی نیز هست که هریک به شکل در هم تنیده در کنشگری از شناخت و دلبستگی و غایت کنشی بهره دارند. در سطح شناختی، کنشگران دیگر در وهله اول به عنوان ابژه های تجربی شناخته می شوند که صرف نظر از اهمیت عاطفی، ابژه های متفاوتی می نمایند. آنها شناخت های متفاوتی حسب چارچوب های مرجع مختلف دارند که بخشی از آن مبتنی بر دانش غیرتجربی یا ارزش ها و باورها است و این همه شناخت شان را برای کنشگر دشوار می کند. از آنجا که افراد دیگر بخشی از وضعیت تجربی هستند، از دیدگاه کنشگری معین، بالقوه برای کنش او در نقش شرایط یا وسیله مهمی می نمایند. مع هذا آنها با اشیا بی جان و حیوانات فرق دارند و خود کنشگران نظام اجتماعی هستند. آنها خودشان معطوف به کنش دیگرانند و به وضعیت پاسخ می دهند و لذا کنش های شان در نظام کنش ساخته شده و بر تکوین آن موثر می افتد. از نظر غایت شناختی نیز او به دانشی از کارهایی که کنشگران دیگر انجام می دهند، نیاز دارد تا احتمالا از آنها برای کنترل یا واداشتن شان یه کار و آنچه می خواهد استفاده کند و بدین سان ایشان را به عنوان وسیله ای برای اهداف خود یا منع کارهایی که برای دستیابی به اهداف او مضرند، به کار گیرد یا در صورت ناتوانی از کنترل اعمال شان به انطباق با آنها رسد. راه های مختلف ممکن برای او به عنوان وسیله ای برای رسیدن به اهدافش پس با تلاش عمدی بر تاثیر روی کنش های دیگران همراه است و متقابلا دیگران نیز ممکن است تلا ش کنند بر عملکرد او تاثیر بگذارند و از این رو او باید برای این چالش آماده شود. به کارگیری عقلانی دیگری با اعمال نفوذ بر او و بهره گیری از محدودیت هایش در خدمت اهداف مشخص ممکن است و دانش کافی یکی از مهمترین شرایط عقلانیت چنین کنشی است.