هر رابطه ای مسائل و مشکلاتی دارد. هیچ دو نفری را نمی توان پیدا کرد که در همه موارد با هم توافق داشته باشند. هدف این نیست که طرف مقابل را با خودت همراه کنی. هدف درک و شناخت همان فرد منحصر به فرد است که گاهی دوست داشتنی و گاهی نفرت انگیز، گاهی مهربان و گاهی نامهربان، گاهی پرشور و گاهی کسل کننده است. اصلا به نظرتان خسته کننده نیست که با یکی عین خودتان بیرون بروید و ازدواج کنید و زندگی مشترک بسازید؟ حالا که نمی توانید کسی را مثل خودتان کنید، تکلیف چیست؟ فقط باید قدرت درک او را بالا ببرید. وقتی دست از کوشش برای تغییر او بردارید، می توانید با خود واقعی او تطبیق یابید و درست همین جاست که معجزه رخ می دهد.
شما می توانید تعهد را به عنوان تمایل به داشتن رابطه ای ماندگار و انجام هرآنچه برای دوام آن لازم است، تعریف کنید. وقتی شما متعهد باشید، یعنی اعلام می کنید که «این زن برای من است، این سفر من است و این مسیر و جاده پیش روی من است.» وقتی شما همان زن مطلوب را پیدا کردید، او را گرامی می دارید و قدردانی خود را بابت اینکه چیزهایی خوب به زندگی تان اضافه کرده است، اعلام می کنید و هرگز رابطه خود با او را با شرایطی که در رابطه نبود و کارهایی که در مجردی می توانستید انجام دهید، قیاس نمی کنید. تعهد چیزی فراتر از اعتماد و وفاداری است. تعهد یک سفر حماسی است، سفری که فقط یک قهرمان از پس آن برمی آید.
شما تصمیم می گیرید این سفر را بروید و ممکن است این سفر، پرخطر باشد. شما با خودتان و دیگران به این نقطه نظر می رسید که این رابطه و این زن همانی است که من را به خواسته هایم می رساند. پس در قبال این رابطه در بدترین و بهترین شرایط احساس تعهد و دین خواهید داشت. شما توافق می کنید با این زن یک زندگی مشترک بسازید، او را به خاطر هرآنچه هست دوست بدارید و او را به سوی بهتر شدن سوق دهید و حمایت کنید.
این همان سفر یک قهرمان است. سفری همراه با تعهد. کسی که مسافر این سفر نباشد همواره با خودش می گوید: «قطعا زن بهتری هم هست. چرا باید به این زن متعهد بمانم؟» اگر شما زن مطلوبتان را یافتید، دست دست نکنید. به او احترام بگذارید، با او منطبق شوید، به او عشق بورزید، به او متعهد بمانید و تمام و کمال برای او باشید. قطعا از اینکه زندگی تا این حد زیباست، به اوج لذت خواهید رسید.