پاسی از شب گذشته بود. سکوت در همهجا حکمفرما بود، تنها هرازگاهی صدای برگهای که ورق میخورد سکوت اتاق نیلوفر را میشکست. از طرفی صدای دانههای باران نیز هر لحظه با ریتمی زیبا و دلنشین بر شیشهی پنجره بوسه میزد و پنجرهی بخار گرفتهی اتاق را زیباتر میکرد.