بحرین، مجمعالجزایری که با سواحل شمالی شبه جزیرۀ عربستان سعودی (منطقۀ لحساء = الأحساء) به روزگاری دراز، از پیش از هخامنشیان، و از دورۀ تسلط اشکانیان بر خلیجفارس و غرب ایران، جزئی از آب و خاک ایران بوده است، و به روزگار ساسانیان «ایالت میشماهیگ» نامیده میشده و مستقیما با دربار تیسفون مربوط بوده است. در سدههای اخیر یعنی در اوایل دورۀ قاجاریه، پس از اخراج پرتغالیها از جزیرۀ هرموز و شرق آفریقا و با ورود اروپائیان به خلیجفارس و رقابت دولتهای هلند و انگلیس و فرانسه و آلمان، برخلاف همۀ اصول قوانین بینالمللی، بحرین به تصرف بلامنازع انگلستان درآمد. انگلستان نیز برای حفظ منافع و اعمال سیاستهای استعماریاش، با شیوخ عرب سواحل جنوبی خلیجفارس قراردادهایی منعقد ساخت و بحرین را رسما و عملا و نه قانونا از ایران جدا کرد و تحت تصرف حاکم عرب آن ناحیه، شیخ عیسی آل خلیفه قرار داد. ایران تا روزگار محمدرضا شاه پهلوی از قبول این تصرف غیرقانونی خودداری کرد؛ خاصه در دورۀ احمد شاه قاجار و رضا شاه پهلوی، مذاکرات و مجادلاتی بین ایران و انگلستان صورت گرفت که نه احمد شاه قاجار و نه رضا شاه پهلوی، این جدایی غیرقانونی و استعماری را قبول نکردند و تا زمان سلطنت محمدرضا شاه، بحرین جزئی از ایران قلمداد میشد و تمبر پست بحرین مانند تمبر پست داخلۀ ایران بوده و عبور و مرور اتباع ایران و بحرین، نیازی به اخذ ویزای متعارف نداشت. با خروج انگلستان از کانال سوئز و خلیجفارس (البته صوری و غیرواقعی) و تشکیل دولت امارات متحدۀ عربی، بنابر تدبیر مکارانۀ انگلستان، سازمان ملل متحد طرحی پیشنهاد کرد که در بحرین رفراندومی برگزار شود. شاه ایران قبول کرد و ظاهرا مردی به نام گیچییاردی از طرف سازمان ملل، مأمور این رفراندوم شد. او ادعا کرد که: رفراندوم کرده و مردم بحرین قبول کردهاند که از ایران جدا شوند. این رفراندوم مصلحتی و دروغین، مورد قبول پادشاه ایران قرار گرفت و در مجلس شورای ملی نیز تصویب شد و متعاقبا بحرین را از ایران جدا کردند و این گناه نابخشودنی را مرتکب شدند. بحرین در طول تاریخ، همواره جزئی از سرزمین ایران بوده است و هشتاد درصد مردم آنجا شیعه و فارسی زبان و از نواحی لارستان، خوزستان، بلوچستان، بوشهر، دشتستان و هرموزگان هستند؛ آنان هرگز این رفراندوم ساختگی و دروغین را به رسمیت نشناخته و نپذیرفتهاند.
حکومت بحرین در سالهای اخیر، فارسیزبانان شیعۀ بحرین را مورد آزار و شکنجه و کشتار قرار داده است که در نتیجه، جمعی به ایران و جمعی به اقصی نقاط اروپا و آمریکا مهاجرت کردهاند. البته در همان سال 1350 ش به حسب توافق پادشاه ایران و دولت انگلستان، سه جزیرۀ تمب بزرگ و تمب کوچک و ابوموسی به تصرف ارتش ایران درآمد و شاید تنها دلیل این توافق و این گناه بزرگ، همین امکان واگذاری سه جزیره به ایران و استقرار ارتش ایران در آن جزایر بوده است. خود پادشاه ایران هم از آن بیم داشته که بعد از او، مردم ایران این اقدام را به حساب خیانت وی بگذارند و نه خدمت (خاطرات علم به نقل از مجلۀ بخارا).
اکنون این کتاب دربارۀ همۀ آن مسائل نوشته شده و امید است که دستکم ایرانیان ایراندوست از آن درس عبرتی گیرند و به یاری هموطنان بحرینی خود بشتابند.
کتاب جدایی بحرین از ایران