جین: [صورتش را برمیگرداند، مضطربانه] نمیتونم، ولی متوجه شدم حدس زدی من خیلی... سرحال نیستم. اه... دیگه تحمل خودم رو ندارم. چرا ما نمیتونیم مثل آهن سخت و محکم باشیم؟
پرفسور: چون اینطوری بیشتر از اینکه برامون خوب باشه، ضربه میخوریم. دایناسورها هم همین نقشه رو داشتند... احتمالا تنها نقشهای بود که داشتند... پس بیشتر و بیشتر رشد کردند، با فلسهای ضخیم و ضخیمتر، با پنجههای بزرگتر و تیزتز... و همهی اینها فقط و فقط به خاطر این بود که بتونند سخت و قوی و ایمن باشند... تا جایی که تبدیل شدند به مخزنهای صد تنی... نمیتونستند حرکت کنند، غذا بخورند، جفتگیری کنند... و نهایتا از بین رفتند. بعد نوبت رسید به نژاد میمون لطیف و کوچک، که تونستند خودشون رو با همه چی سازگار کنند... ما.
جین: اون وقت ما... قراره از پسش بربیاییم؟
کتاب خاندان لیندن