داستانی معجزه آسا و موفق.
یک داستان واقعی تکان دهنده، گزنده و الهام بخش درباره ی بقا و پیروزی در شرایطی بسیار سخت.
داستانی شایان توجه.
یک بار در پرسه زدن هایم، بخت به من رو کرد: صاحب مغازه ای از من خواست که اگر می توانم پوست سیب زمینی هایش را بکنم تا با آن پانی پوری درست کند. (غذای خوشمزه و تردی که برای درست کردنش، سیب زمینی را در آب ادویه دار می اندازند و سوخاری اش می کنند تا پف کند و سپس می خورند). آن مرد مرا در مقابل کاسه ای از سیب زمینی نشاند و من شروع به کندن پوست سیب زمینی ها کردم. خیلی وقت گیر بود، او به من گفت که اگر یک دانه از آن ها را بخورم، مرا بدون دستمزد به خانه می فرستد. دستمزدم شش عدد از پانی پوری های پخته شده بود. در حالی که حواس مغازه دار به طور کامل به من بود و در کنارش به کاسبی اش می رسید، چند تکه ی کوچک از سیب زمینی را در دهانم گذاشتم تا در دهانم آب شوند. تسلط بر خود برای نخوردن چنین غذای اشتهاآوری، شکنجه ای دشوار بود. وقتی مرد لحظه ای به پشتش برگشت، تصمیم گرفتم یک مرتبه ی دیگر دست به خطر بزنم و تکه ای کوچک از سیب زمینی را در دهانم انداختم.
هنوز وقتی به یادش می افتم، دست و پایم یخ می کند. وقتی فهمیدم که گیر افتاده ام، بدجوری وحشت کردم. احساسی توأم با ناتوانی، ترس و ناباوری داشتم. دقیقا به یاد نمی آورم که در آن لحظه چه کارهایی کردم؛ فریاد زدم، به شیشه ها کوبیدم، اشک ریختم، لعن و نفرین کردم. از کوره در رفته بودم. ضربان قلبم تند شده بود. هیچ یک از نشانه های در و دیوار واگن ها را نمی توانستم بخوانم. همه جای واگن ر ا زیر و رو کردم تا شاید یک نفر را مانند خودم ببینم که در جایی خوابش برده باشد، ولی در آن واگن تنها من بودم. شروع کردم به بالا و پایین پریدن. نام گودو را فریاد می کشیدم و التماس می کردم که بیاید و کمکم کند. مادرم را صدا می زدم، برادرم کالو را صدا می زدم، ولی همه ی آن کارها بیهوده بود. هیچ کسی پاسخم را نمی داد و قطار همچنان در حال حرکت بود. من گم شده بودم...
یک داستان واقعی تکان دهنده، گزنده و الهام بخش دربارهی بقا و پیروزی در شرایطی بسیار سخت
این کتاب داستانش موفق ، تاثیر گذار ، و الهام بخش است و زندگی در شرایط سخت و دشوار را به خوبی به مخاطب خود نشان میدهد ، خواندن این کتاب را به همگان توصیه میکنم .
هفته دیگه توی لیست خریدمه
عجب کتاب خوبی بود. ایول به مترجمش. خسته نباشید.
این کتاب تا چند روز ذهنم رو درگیر کرد. مرسی ازت نشر البرز
خیلی خوب بود من راضی بودم