در این کتابچهی مصور و رنگی که برای گروه سنی "ب"، تالیف شده، حکایت پیرمردی بازگو میشود که از سروصدا خوشش نمیآمد. تخت او صدا میداد، کف کلبهی وی هنگام راه رفتن صدا میداد،و.... تا این که پیرمرد نزد قاضی رفت. قاضی به او پیشنهاد کرد یک گاو به خانه ببرد. پیرمرد این کار را انجام داد اما دید چیزی از سروصدای خانه کم نشده است. او برای دوم نزد قاضی رفت این بارهم به پیشنهاد قاضی الاغی را به خانه آورد. اما اوضاع خانه تغییر نمیکرد. او برای بار سوم و چهارم و.... نزد قاضی رفت هربار حیوانی را معرفی میکرد. تا این که پیرمرد عصبانی شد و از این کار قاضی نزد او شکایت کرد. قاضی این بار به او گفت حیوانها را یک به یک از خانهات بیرون ببر. پیرمرد اینبار نیز به گفتههای قاضی عمل کرد و تازه متوجه شد قبلا چه خانهی آرام و راحتی داشته است که به آن اهمیت نمیداده است.
کتاب خانه پر سر و صدا