صحنه ی 1 شب
(رعد و برق میزند. آبانازار در صحنه است.)
آبانازار : من از خوبی نفرت دارم ضعیف بودن برای من حقیره قدرتی رو که جستجو میکنم به من ببخشین !
(رعد و برق به شدت میزند. آبانازار روبروی تماشاگران ایستاده است. )
آبانازار : همه چیز سر جای خودشه فقط هر دو هزار سال یکبار نگهبونای شب اسرار مخفی شون رو نشون میدن امشب من ،آبانازار، بزرگترین جادوگر زمان جستجوی قدرت بزرگ رو به پایان میرسونم و جهان رو مال خودم میکنم !
کتاب علاءالدین و غول چراغ جادو