در تاریخچههای تاریخ روشنفکری، جنبشهای کمی به اندازهی مارکسیسم غربی به بحث و جدل دامن زدهاند. مارکسیسم غربی از خاستگاه خود در پس از جنگ جهانی اول تا افول آن در مواجهه با هژمونی نئولیبرال، سفری پرفرازونشیب را طی کرده است که با برخوردهای ایدئولوژیک، نوآوریهای نظری و تحولاتسیاسی مشخص شده است. دومینیکو لوسوردو در اثر مهم خود، «مارکسیسم غربی: چگونه پدید آمد، از بین رفت و میتواند دوباره احیا شود»، تحلیلی نافذ از این سنت تأثیرگذار و در عینحال معمایی ارائه میکند، تکامل آن را ردیابی میکند، اصول اصلی آن را تشریح میکند و آن را تجسم میکند.
کتاب لوسوردو در ذات خود هم یک کاوش تاریخی و هم تحقیقی فلسفی دربارهی منشأ، توسعه و میراث مارکسیسم غربی است. لوسوردو با اقتباس از مجموعهی گستردهای از منابع اولیه، از جمله متون شخصیتهای کلیدی مانند آنتونیو گرامشی، گئورگ لوکاچ و تئودور آدورنو و همچنین ادبیات ثانویهای که چندین رشته را در بر میگیرد، شجرهنامهی فکری مارکسیسم غربی را با دقت بازسازی میکند و بر انواع گوناگون آن روشن میشود.
رشتهها، تضادهای درونی و ارتباط پایدار. این کتاب با قرار دادن مارکسیسم غربی در بافت وسیعتر اندیشهی اروپایی قرن بیستم آغاز میشود و ریشههای آن را در تلاقی نظریه مارکسیستی با اگزیستانسیالیسم، پدیدارشناسی، روانکاوی و دیگر جریانهای فکری جستجو میکند. لوسوردو نقش محوری شخصیتهایی مانند گئورگ لوکاچ و کارل کرش را در پیریزی پایههای مارکسیسم غربی و همچنین کمکهای بعدی محققانی مانند هربرت مارکوزه و لوئی آلتوسر در شکلدادن به مسیر آن را روشن میکند. مرکز تحلیل لوسوردو، کاوش درگیری مارکسیسم غربی با مسائل کلیدی فلسفی، از جمله ماهیت ماتریالیسم دیالکتیکی، رابطه بین تئوری و عمل و نقش ایدئولوژی در تداوم هژمونی سرمایهداری است. او از طریق بررسی دقیق متون اولیه و بحثهای نظری، تفاسیر و بازتفسیرهای متنوع اندیشهی مارکس را در سنت مارکسیستی غربی، از تأکید لوکاچ بر آگاهی طبقاتی تا نقد آدورنو از عقل ابزاری، روشن میکند. با اینحال، لوسوردو از رویارویی با کاستیها و تضادهای مارکسیسم غربی، بهویژه اروپامداری، نخبهگرایی و بیزاری از سیاست تودهای آن ابایی ندارد. او شکستهای مارکسیستهای غربی را در درگیر شدن با موضوعات نژاد، جنسیت و امپریالیسم بهطور انتقادی بررسی میکند و محدودیتهای چارچوبهای نظری آنها را در پرداختن به پیچیدگیهای ظلم اجتماعی و رهاییبخشی برجسته میکند. علاوهبر این، لوسوردو ارزیابی هوشیارانهای از افول مارکسیسم غربی در نیمهی دوم قرن بیستم ارائه میکند، زیرا نئولیبرالیسم به سلطهی جهانی رسید و جنبشهای سوسیالیستی در مواجهه با پیروزی سرمایهداری دچار تزلزل شدند. او تکهتکه شدن و ازهمپاشیدگی پروژهی مارکسیستی غربی را در پی این تحولات تاریخی دنبال میکند و از دست دادن پتانسیل انقلابی آن و همدستی انرژیهای رادیکال آن توسط نیروهای ارتجاع ابراز تأسف میکند. با اینحال، در میان تاریکی انقراض مارکسیسم غربی، لوسوردو بارقههای امیدی را برای احیای بالقوهی آن در قرن بیستویکم تشخیص میدهد. او برای درگیری مجدد با نظریه و پراکسیس مارکسیستی استدلال میکند که مبتنیبر ارزیابی مجدد انتقادی مفاهیم و روششناسیهای اصلی آن است. لوسوردو با بازپسگیری وعدهی رهاییبخش مارکسیسم از مخالفان نئولیبرال آن و ایجاد اتحاد با دیگر جنبشهای ضدسرمایهداری، ادعا میکند که مارکسیسم غربی میتواند به عنوان نیرویی قدرتمند برای دگرگونی اجتماعی در جهان معاصر احیا شود.
کتاب مارکسیسم غربی