کتاب ابداع دشمن، فاشیسم ابدی شامل دو مقاله نوشتهٔ امبرتو اکو است. مقالهٔ «ابداع دشمن» برگرفته از یکی از سخنرانیهای اومبرتو اکو است که در ۱۵ مه ۲۰۰۸ در چارچوب مجموعهٔ «شب نویسندگان کلاسیک» در دانشگاه بولونیا ایراد شده بود. او در این مقاله بیان کرده است که دشمنداشتن هم برای هویتیابی (مردمان ایتالیا) اهمیت دارد و هم مانعی درست میکند تا بتوان نظام ارزشی را با آن سنجید و در راه غلبه بر آن، ارزش خود را نشان داد. پس وقتی دشمنی در کار نیست، باید آن را ابداع کرد.
مقالهٔ «فاشیسم ابدی» در همایشی که دپارتمانهای ایتالیایی و فرانسوی دانشگاه کلمبیا در ۲۵ آوریل ۱۹۹۵ بهمناسبت جشن آزادی اروپا برگزار کردند، به زبان انگلیسی ایراد شد. متن این سخنرانی با عنوان «فاشیسم ابدی»در نشریهٔ «نیویورک ریویو آو بوکز» (۲۲ ژوئن ۱۹۹۵) منتشر شد و ترجمهٔ ایتالیایی آن باعنوان «توتالیتاریسم پرابهام و فاشیسم» در «لا ریویستا دی لیبری» (ژوئیه اوت ۱۹۹۵) انتشار یافت. امبرتو اکو در این مقاله بیان کرده است که امروزه بعضی از مردم ایتالیا نمیدانند که آیا «نهضت مقاومت» تأثیر نظامی مهمی بر روند جنگ داشته یا نه.
اولین ویژگی "فاشیسم" پرستش سنت است. سنتگرایی بیش از فاشیسم قدمت دارد، و نهتنها ویژگی بارز تفکر کاتولیک ضدانقلابی پس از انقلاب فرانسه بود، بلکه در اواخر دورهٔ هلنی بهسان واکنشی به خردگرایی یونان باستان زاده شد. در حوضهٔ مدیترانه، مردمانی از مذاهب گوناگون (که همگی با طیب خاطر در پانتئون یا بارگاه خدایان رمی پذیرفته شدند) رفتهرفته در رویای مکاشفهای فرورفتند که [گمان میبردند] در سپیدهدم تاریخ بشر واصل شده است. این مکاشفه دیرزمانی در حجاب زبانهایی پنهان بود که دیگر فراموش شده بودند. هیروگلیفهای مصری، خط رمزی رونی سلتها و نوشتههای مقدس ادیان آسیایی که هنوز ناشناخته ماندهاند، از آن محافظت میکردند. مقدر بود که این فرهنگ جدید فرهنگی التقاطی باشد. «التقاط» فقط همآمیزی اشکال گوناگون باورها یا کردارها، آنگونه که لغتنامهها میگویند، نیست؛ چنین آمیزهای باید تناقض را نیز روا بدارد. همهٔ پیامهای اصیل واجد رگههایی از حکمتاند، و وقتی که به نظر میرسد چیزهایی متفاوت یا ناسازگار میگویند، فقط به این دلیل است که همگی، بهصورت تمثیلی، به حقیقتی بنیادی اشاره میکنند. در نتیجه، دانش بههیچرو پیشرفت نمیکند. حقیقت یک بار برای همیشه اعلام شده و کل کاری که از ما برمیآید این است که پیوسته پیام گنگ آن را تفسیر کنیم. کافی است به برنامهٔ هریک از جنبشهای فاشیستی نگاهی بیندازید تا متفکران اصلی سنتی را بیابید. آبشخور عرفان نازیها عناصر سنتگرا، التقاطی و غیبی بود. مهمترین نظریهپرداز راست جدید ایتالیا، یولیوس اولا، جام مقدس را با «پروتکلهای بزرگان صهیون»، و کیمیاگری را با امپراتوری مقدس رم درآمیخت. یک گواه روشن التقاطیگری آنها همین واقعیت است که بخشی از راستگرایان ایتالیایی برای این که نشان دهند موضعی آزاداندیشانه دارند، اخیرا برنامهٔ خود را با کنار هم قراردادن دی مایستر، گنون و گرامشی گسترش دادهاند. اگر قفسههای مربوط به «نیو ایج» (New Age: [«معنویت عصر جدید»]) را در کتابفروشیهای آمریکا جستجو کنید، حتا سنت آگوستین را هم در آنها پیدا میکنید، که تا جایی که میدانم، فاشیست نبود. اما اگر سنت آگوستین و استون هنج را کنار هم بگذاریم، به نشانهای از "فاشیسم" میرسیم. ۲. سنتگرایی متضمن طرد مدرنیسم است. هم فاشیستها و هم نازیها فنآوری را میستودند، حال آن که متفکران سنتگرا معمولا فنآوری را نفی ارزشهای معنوی سنتی میشمرند و آن را رد میکنند. با این حال، اگرچه نازیسم به موفقیتهای صنعتی خود میبالید، اما ستایش مدرنیته تنها جنبهٔ سطحی ایدئولوژیای بود که بر «خون و خاک» (Blut und Boden) استوار بود. مردودشمردن جهان مدرن در جامهٔ محکومیت سبک زندگی سرمایهداری پنهان شده بود، اما این کار اساسا مخالفتی بود با روح ۱۷۸۹ [انقلاب فرانسه] (یا بهروشنی، با روح ۱۷۷۶ [اعلامیهٔ استقلال آمریکا]). روشنگری و عصر خرد سرآغاز تباهی مدرن شمرده میشد. از این نظر، میتوان گفت که "فاشیسم" به معنای خردگریزی است.
اومبرتو اکو به عنوان یک نشانه شناس تلاش می کرد تا فرهنگ های مختلف را از طریق بررسی نشانه ها و نمادهای آن ها تفسیر کند