معمولا فلسفه را رشته ای دشوار می دانند. فلسفه قرین دشواری های گوناگونی است که البته پاره ای از آن ها قابل اجتناب است. در درجه اول، این حرف حقی است که لازمه کثیری از مسائلی که فلاسفه حرفه ای با آن ها سر و کار دارند بهره مندی از معلوماتی سطح بالا در زمینه تفکر انتزاعی و نظری است. با این حال، این حرف کمابیش در مورد همه مشغله های فکری صدق می کند: از این حیث فلسفه با فیزیک، نقد ادبی، برنامه نویسی کامپیوتری، زمین شناسی، ریاضیات یا تاریخ فرقی ندارد. همانند آنچه در مورد این عرصه ها و سایر عرصه های پژوهش مصداق دارد، نباید دشواری نوآوری های اساسی در این رشته را بهانه کنیم و روا نداریم که افراد عادی از پیشرفت هایی که در آن حاصل شده است خبر بگیرند، و نیز مانع از آن شویم که روش های بنیادی آن ها را بیاموزند.
گاهی اوقات حجت می آورند که مطالعه فلسفه آب در هاون کوبیدن است زیرا مشغله فلاسفه همواره جز این نیست که بیکار بنشینند و بر سر معنای کلمات بحث بی جهت به راه اندازند. به نظر نمی آید که این جماعت هیچ گاه به نتیجه ای حائز اهمیت دست پیدا کنند و نقش آن ها در جامعه عملا در حد هیج است. آن ها هنوز سرگرم بحث و فحص درباره همان مسائلی هستند که خاطر یونانیان باستان را به خود مشغول داشته بود. به نظر نمی رسد که فلسفه چیزی را تغییر دهد؛ فلسفه همه چیز را همان طور که هست باقی می گذارد.
فلاسفه همواره نویسندگان خوبی نیستند. شمار فراوانی از آن ها در انتقال آرا و افکار خود به غایت بی مایه اند. گاهی این وضع ناشی از آن است که فقط علاقه دارند جمع بسیار کوچکی از خوانندگان اهل فن را مخاطب قرار دهند.