پروژه ی عکسبرداری از راهبه ها ابتدا در قالب یک تکلیف به صورت عکاسی میدانی در زمان تحصیلات در این رشته در انگلستان رخ نمود و بعدها به صورت پروژه ای شخصی درآمد که طی سفرهایم در سالیان دراز آن را پی می گرفتم. در کالج باید پروژه های عکاسی هفتگی انجام می دادیم که در آن ها اکثرا سوژه ها از قبل تعیین می شدند؛ ولی گاهی نیز اجازه داشتیم آن ها را آزادانه انتخاب کنیم. یک بار که انتخاب را به عهده ی خودمان گذاشته بودند، به علتی نامعلوم، تصمیم گرفتم به صومعه ای بروم و از آن عکاسی کنم و تا امروز نیز هنوز و همچنان دلیل این تصمیم برایم روشن نیست! حدس می زنم از کودکی یا نوجوانی پشت ذهنم صحنه هایی از فیلم های کارگردانان بنام ایتالیایی نقش بسته بودند؛ شاید پازولینی یا فلینی. عکس های اولیه ام کاملا منطبق بودند با تصاویر ذهنی من از محیط صومعه ها و راهبه هایی که مادام العمر آنجا زندگی می کردند. عکس ها در جلسه ی هفتگی کلاسمان در کانون توجه قرار گرفتند و بعدا رئیس دپارتمان عکاسی نیز از آن ها تمجید کرد. از این تشویق ها و تحسین ها نیرو گرفتم و افتادم به جست وجوی صومعه های دیگر در اطراف شهری که در آن زندگی می کردم. ورود به صومعه ها و عکاسی در آن ها اصولا کار آسانی نبود؛ ولی اغلب سماجت به علاوه ی یک معرفی نامه از کالج مشکل را حل می کرد. البته بعضی اوقات با مراجعه ی مکرر به صومعه و صحبت مدام با مادر ارشد و لطف او به این دانشجوی جوان رشته ی عکاسی بود که مجوز ورود صادر می شد.
مترجمش همون خانم دولتشاهی بازیگر هستن؟