هم زبانان ما در خارج از مرز های کنونی ایران، و همه ی کسانی که فرهنگ و سنت ادبی آنان با سنت شعر فارسی مرتبط است، بیدل را در کنار حافظ و در مواردی بیشتر از حافظ می پسندند و از شگفتی ها این که در ایران، حتی تحصیل کردگان رشته ی ادبیات، و بسیاری از شیفتگان جدی شعر، او را نمی شناسند، حتی بسیاری از آنان نام او را نشنیده اند. شاید چنین امری در مورد هیچ شاعری، در تاریخ ادبیات هیچ ملتی دیده نشده باشد.
بی گمان همه ی دوستداران شعر، آمادگی کامل برای التذاذ از شعر او را ندارند. یا بهتر است بگویم: بیدل کشوری است که به دست آوردن ویزای مسافرت بدان، به آسانی حاصل نمی شود و به هر کس اجازه ی ورود نمی دهد ولی اگر کسی این ویزا را گرفت تقاضای اقامت دایم خواهد کرد. شاید به این حساب او در میان بزرگان ادب ما، دیر آشنا ترین چهره ی شعر فارسی باشد. پس به آن ها که شعر را با همان عجله ی می خوانند که روزنامه یا رمان بینوایان یا هزار و یک شب را توصیه می کنم که بیهوده وقت عزیز خود را درین راه صرف نکنند. شعر بیدل معماری جدیدی است، با هندسه ای ویژه ی خویش. التذاذ از آن باید از رهگذر مقداری حوصله و اندکی آشنایی با رمز ها و کلید های خاص شعر او باشد
▪ "وقتی خواننده ی با فضای شعری او آشنا شد و نوع تداعی ها و طرز برقرار کردن هماهنگی میان عناصر معنوی شعر را دریافت، اندک اندک با جهان بینی و طرز فکر او آشنا می شود و با شاعری عارف و سراینده ی که از دانش و فضیلتی بسیار برخوردار است روبرو می شود."
"جهان کورانه دارد سعی نخجیری به تاریکی
به هر کس وارسی می افکند تیری به تاریکی
امل سست است از نیرنگ این چرخ کهن یکسان
خیالی چند می ریسد زن پیری به تاریکی"
"قیامت می کند حسرت مپرس از طبع ناشادم
که من صد دشت مجنون دارم و صد کوه فرهادم"
"بسکه بی روی تو، خجلت، کرد خرمن زندگی
بر حریفان مرگ دشوار است بر من زندگی"