در مورد قافیه و اهمیت مقام آن در شعر، تاکنون چنان که باید سخنی به فارسی نگفته اند و اگر گفته اند براساس همان سنت پرستی و پیروی از عقاید و طرز کار پیشینیان بوده است. اگر به کتابهای فارسی و عربی که در باره علم شعر و قافیه نوشته اند رجوع کنیم می بینیم که درباره هنر اصلی قافیه کمترین توجهی نکرده اند. همواره قافیه را نسبت به شعر، همچون جزئی لا یتجزا پذیرفته و از آن گذشته اند و تنها در باره تأسیس و دخیل و ردف و قید و مزید و خروج و نایره بحث ها کرده اند، اما هرگز معلوم نداشته اند که قافیه در شعر چه اهمیت و مقامی دارد و جای به کار رفتن آن کجاست.
مسئله جایگزین شدن کلمات قافیه از نکاتی بوده است که ناقدان قدیم عرب هم بسیار بدان توجه داشته اند . آنچه در اینجا باید یادآور شویم این است که قافیه به قول مایاکوفسکی چفت و بست شعر است و این سخن او بسیار سخن دقیق و قابل ملاحظه ای است. قافیه طرح و پیکره صوری و صوتی شعر را به وجود می آورد. اگر نا استوار باشند مایه ضعف سخن می شود. در این باره نیما یوشیج تعبیر زیبائی در حرف های همسایه دارد جائی که می گوید: شعر بی قافیه آدم بی استخوان است .
برای اینکه به مسئله تاثیر قافیه در استحکام شعر ها توجه کنیم نظری به دو سه منظومه که در یک بحر و یک موضوع سروده شده اند . و می توانیم اختلاف درجه استحکام آنها را جزء مسلمیات عالم ادب به شمار آوریم لازم است. مثلا شاهنامه حکیم فردوسی وگرشاسب نام اسدی و شاهنامه نادری از محمد علی طوسی مشهور به فردوسی ثانی.
بگذریم از اینکه نوع تلفیق و انتخاب کلمات تا چه حد در استحکام یا سستی این منظومه ها موثر بوده است، اما با دقت در نوع قافیه های این منظومه ها نیز می توانیم به طور نسبی مسئله تأثیر قافیه را در استحکام شعر بررسی کنیم
ناگفته پیداست که قلمرو شعر وسیع تر از آنست که تا مرز قائیه ها تصور شود این اندیشه که قافیه را از ذاتیات شعر بشماریم - گرچه در ایران اندکی و در عرب بیشتر طرفدارانی داشته است اما همیشه هوشیاران و اهل نظر قافیه را بعنوان یک نیروی خارجی که به کمک شعر می آید می شناخته اند و بر اثر تحولات و دگرگونی هایی که در افکار ناقدان و اهل شعر از چندین قرن پیش از این راه یافته است موضوع قافیه و حدود رابطه آن با ماهیت شعر بسیار مورد نظر قرار گرفته است .