«دانیل» پسر دبیرستانی است که در یک دبیرستان شبانه روزی درس میخواند. او دلش میخواهد «سندباد» صدایش کنند، برای این که ماجراهای او را در کتاب جلدقرمزی خوانده و همیشه همراهش دارد. دانیل علاقة شدیدی به دریا دارد، دلش میخواهد آن را از نزدیک تجربه کند. هرکس دربارة دریا حرف میزند، دانیل به صحبتهای آنها گوش میدهد. سرانجام یک روز، تصمیم میگیرد بدون این که دوستان، معلمان و بقیة افراد مدرسه را خبردار کند، به آرزویش جامة عمل بپوشاند. بنابراین شبانه رختخوابش را مرتب کرده و راهی سفر به سمت دریا میشود. سرانجام دریا را یافته و از نزدیک امواج، جزر و مد، طوفان، تلاطم و شور و شکوه آن را تجربه میکند. مجموعة حاضر شامل 4 داستان کوتاه از «ژان ماری گوستاو لوکلزیو» (1940 م ) نویسندة آمریکایی است که در سال 2008 جایزة ادبی نوبل را دریافت کرد. او در آثارش به روایتهای مختلف انسان تنها و تلاش او برای یافتن آزادی و بازگشت به جهان فردی توجه دارد. عناوین داستانهای این مجموعه از این قرار است: کسی که هرگز دریا را ندیده بود؛ کوه خدای زنده؛ ویلای سپیده دم و اورلاموند.
کتاب کسی که هرگز دریا را ندیده بود