کتاب «به امید دل بستم» نوشتهی لنکالی، نویسندهی اهل فرانسه است که توانسته نامزد جایزهی سایت گودریدز شود. این رمان زندگی نوجوانانی را روایت می کند که با بیماریهای مختلف همگی در یک بیمارستان بستری هستند و امیدی به ادامهی زندگی ندارند. اما در ادامه پیش روی داستان، عاملی بیرونی به زندگی این نوجوانان امید میبخشد. آنها با رویآوردن به دزدیهای کوچک از فروشگاهها به هم نزدیک میشوند و با فرار از بیمارستان دزدیهای بزرگتری را برنامهریزی میکنند. این شکل تازه زندگی برای آنها تبدیل به نوعی تفریح میشود و انگیزهی زندگی را در آنها تقویت میکند.
سم شخصیت محوری داستان «به امید دل بستم» است. سونی، نئو و کر نوجوانان دیگری هستند که او در بیمارستان با آن ها دوست میشود. نئو که مغز متفکر گروه است به بیماری ستون فقرات مبتلاست و روی ویلچر مینشیند. کر عضو دیگر این گروه از بیماری قلبی رنج میبرد و سونی دختری است که تنها با یک ریه نفس میکشد.
شروع داستان و آغاز ماجراجوییهای این چهار نفر از آنجا آغاز میشود که سم به همراه سونی، نئو و کر از بیمارستان فرار میکنند تا برای دزدیدن سیگار به فروشگاه بروند. سونی با لولهی تنفسی در بینی از صندوقدار میخواهد تا به نئو که سرطان دارد و روزهای آخر زندگیاش را میگذراند، یک بسته سیگار مجانی بدهد. نقشهی آنها میگیرد و چهار نوجوان با پاکت سیگار روی پشتبام بیمارستان میروند و سیگار میکشند. آنها با رهبری سونی تصمیم میگیرند با همین روش به دزدی روی آورند. این مسئله جرقهای میشود تا آنها به فرار از بیمارستان و تجربهی ماجراجوییهای بیشتر فکر کنند اما مسئول بیمارستان آن شب چهار نوجوان را در حال سیگار کشیدن روی بیمارستان می بیند و آنها را توبیخ میکند و همین موضوع نقطهی آغازی می شود برای فرار چهار نوجوان از بیمارستان و شروع ماجراجوییهای آنها.
کتاب من عاشق امید شدم