کیفم را گذاشتم روی صندلی ام و به قلمه ها سر زدم سه تایشان بی آب شده بودند و تشنه. یکی از آن سه تا قلمه «من» بود. یادم است تا در خانه پریشان می شدم قناری ها مریض و برگ گل هایم زرد می شدند. همه چیز این زبان بسته ها به حال ما ربط دارد «اصل» عشق همین است. عشقی که بین گلها و آدمهاست.... عشقی که بین پرنده ها و آدم هاست... عشقی که بین آدم ها و آدم هاست. حال ما روی هم اثر می گذارد اگر عاشق باشیم.
خانم معیا من شاگرد شما بو دم کلاس سوم
منم همینطور
خانم فاطمه معیا معلم کلاس سوم من بود
از روی شخصیت شما هم میشه متوجه شد
خیلی عالیه
قلم بسیار موثر
من خیلی این کتاب رو دوست دارم بااین که ندارمش
از روی شخصیت شما هم میشد فهمید که چه کتاب عالی میتواند باشد❤️