کتاب شگفتی

The Wonder
کد کتاب : 8290
مترجم :
شابک : 9786009641871
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 410
سال انتشار شمسی : 1397
سال انتشار میلادی : 2016
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 1
زودترین زمان ارسال : 11 آذر

نامزد دریافت جایزه ی دوبلین

نامزد جایزه بهترین داستان تاریخی گودریدز 2016

معرفی کتاب شگفتی اثر اما دون اهو

"شگفتی" از "اما دون اهو" رمانی احساسی، گاهی دلهره آور و عمیقا قابل تامل است که بار دیگر قدرت ناب قصه گویی "اما دون اهو" را پس از موفقیت خیره کننده اش با رمان "اتاق" نشان می دهد.
"لیب رایت" در طول "جنگ کریمه"، در کنار "فلورانس نایتینگل" به کار پرستاری مشغول بود و از مشکلات شخصی اش فرار می کرد. اما پس از جنگ، حتی برای پرستاری همچون او، زندگی یکنواخت شده است. مافوق ها و همکارانش رفتاری اهانت آمیز دارند و به جز کارهای دست پایین، چیزی برای انجام دادن وجود ندارد. اما آنگاه که فرصتی غیرمعمول فراهم می شود، او این فرصت را در هوا می قاپد.
"آنا ادنل" دختر یازده ساله ای است که در یک دهکده ی کوچک ایرلندی بزرگ شده. او مدعی است که ماه ها چیزی نخورده و به لطف یک ماموریت بهشتی است که زنده مانده است. آوازه ی آنا و خانواده اش در سراسر ایرلند و انگلستان پیچیده و خبرنگاران این داستان را با ترکیبی از شک و امید دنبال می کنند. مردم از سراسر جهان به آنجا آمده اند تا این "شگفتی" را از نزدیک به تماشا بنشینند.
لیب به همراه یک راهبه که او هم پرستار است ، برای نظارت بر آنا به صورت شبانه روزی استخدام شده اند تا ثابت کنند ادعاهای آنا صحت دارد. آنها باید به مدت دو هفته مراقب آنا باشند، شیفت هایشان را تعویض کنند و سپس گزارشاتی ارائه کنند که مشخص می کند آیا این دختر همان معجزه ای است که برخی ادعا می کنند یا اینکه مرتکب نوعی کلاهبرداری شده است.
"شگفتی" به قلم "اما دون اهو" با الهام از موارد متعددی از "دختران روزه دار" در اروپا و آمریکای شمالی بین قرن شانزدهم و بیستم به نگارش درآمده و یک داستان هیجان انگیز روانشناسانه است.

کتاب شگفتی

اما دون اهو
اما دون اهو، زاده ی ۲۴ اکتبر ۱۹۶۹ در دوبلین، نمایش نامه نویس، تاریخ نگار ادبی و رمان نویس ایرلندی مقیم کاناداست. رمان سال ۲۰۱۰ وی، اتاق، به فینال جایزه ی ادبی من بوکر راه یافته و به اثری پرفروش در سطح جهان بدل گردید. رمان سال ۱۹۹۵ دون اهو ، هود، برنده ی جایزه ی کتاب استون وال شد و رمان دیگرش اسلمکرین، در سال ۲۰۰۰ برنده ی جایزه ی فررو-گروملی گردید. آخرین مجموعه ی داستان کوتاه وی، «موضوعات حساس» در سال ۲۰۰۶ منتشر گردید.
نکوداشت های کتاب شگفتی
impossible to put down... Donoghue has written with crackling intensity, about its power to destroy
کتابی که پایین گذاشتن آن غیرممکن است...دون اهو با شدت در هم شکننده ای از قدرت معنویت در نابودی نوشته است.
New York Times New York Times

Donoghue mines material that on the face of it appears intractably bleak and surfaces with a powerful, compulsively readable work of fiction.
دون اهو موادی را استخراج می کند که به صورت غیر قابل انکاری تاریک ظاهر می شوند و روی آن با یک اثر تخیلی قدرتمند و بسیار خواندنی پوشیده شده است.
Irish Times

Vivid, tender . . . Her contemporary thriller Room made the author an international bestseller, but this gripping tale offers a welcome reminder that her historical fiction is equally fine.
زنده ، لطیف. . . رمان هیجان انگیز معاصر او با نام "اتاق" او را به یک نویسنده ی پرفروش بین المللی تبدیل کرد ، اما این داستان جذاب، یادآور خوبی است که داستان پردازی تاریخی او نیز به همان اندازه عالی است.
Kirkus Reviews Kirkus Reviews

Fans of Emma Donoghue's first novel Room will not be disappointed with The Wonder . . . a tale of claustrophobic suspense and the intense relationship between a woman and a child . . . Donoghue's masterful way with words and imagery has the reader sharing Lib's scepticism and disdain for Anna and her family's naïve religious fervour.
طرفداران اولین رمان اما دون اهو به نام "اتاق"، از "شگفتی" نیز ناامید نخواهند شد. . . داستانی سراسر تعلیق از رابطه بین یک زن و یک کودک. . . نگارش استادانه دون اهو با کلمات و تصاویر، خواننده را در بدبینی و بی اعتنایی لیب نسبت به آنا و تب و تاب مذهبی و ساده لوحانه ی خانواده اش شریک می کند.
Red Magazine

قسمت هایی از کتاب شگفتی (لذت متن)
اتاق خواب کوچک و محقر بود. چمدان لیب بیشتر اتاق را اشغال کرده بود. انتظار داشتند در همین مکان با دکتر بریرتی گفت وگو کند؟ آیا در این ساختمان اتاق خالی دیگری وجود نداشت؟ یا اینکه دخترک آن قدر ظرافت اخلاقی نداشت که اتاق دیگری در اختیارش بگذارد؟ دکتر به دختر گفت: «خیلی خوب است، مگی سرفه های پدرت چطور است؟» «تقریبا بهتر شده. » به محض آن که دختر از اتاق رفت، دکتر خطاب به لیب گفت: «خب خانم رایت» و با اشاره به لیب تفهیم کرد تا روی تنها صندلی حصیری اتاق بنشیند. لیب خیلی دلش می خواست می توانست فقط ده دقیقه تنها باشد تا از کتری و روشویی موجود در اتاق استفاده کند. اما ایرلندی ها به نداشتن چنین ظرافت های رفتاری معروف بودند. دکتر به عصایش تکیه داد: «ممکن است بپرسم چند سال دارید؟» پس برخلاف این که فکر می کرد این شغل به او واگذار شده، باز هم یک مصاحبۀ شغلی پیش رو داشت. «هنوز سی ساله نشده ام، دکتر.» «بیوه هستید؟ درست است؟ وقتی فهمیدید برای گذران زندگی باید روی پای خودتان بایستید این شغل را انتخاب کردید؟» مک بریرتی داشت اطلاعاتی را که از سرپرستار درباره او گرفته بود، دوباره بررسی می کرد؟ لیب با حرکت سر پاسخ مثبت داد: «کمتر از یک سال بعد از ازدواجم».

نور آتش بر آشپزخانه خالی می تابید. چیزی در گوشۀ آشپزخانه تکان می خورد. موش بود؟ سال ها خدمت در بخش های آلودۀ بیمارستان های اسکوتاری او را نسبت به جانوران موذی مقاوم کرده بود. کورکورانه دنبال دستگیرۀ در گشت تا بتواند قسمت پایین آن را هم باز کند. از میان در عبور کرد و بعد خم شد تا بتواند زیر قفسه را ببیند. چشمان ریز و گرد یک مرغ به چشمانش خیره شده بود، بعد یک دو جین مرغ که پشت مرغ اول ایستاده بودند، شروع کردند به سر و صدا کردن. حدس زد که آن ها را برای حفاظت در برابر روباه ها آن جا نگه داشته اند. یک تخم مرغ تازه هم آن جا بود. شاید آنا ادانل شب ها تخم مرغ ها را هورت می کشید و بعد پوستشان را هم می خورد تا اثری از آن ها باقی نماند؟ قدمی به عقب برداشت، روی چیز سفید رنگی لیز خورد و نزدیک بود به زمین بیفتد. یک نعلبکی بود که لبۀ آن از زیر کمد آشپزخانه بیرون آمده بود. چطور ممکن بود یک خدمتکار این قدر بی دقت باشد؟ وقتی آن را برداشت مایعی از درونش به دستش پاشید و سرآستینش را خیس کرد. اخم کرد و نعلبکی را روی میز گذاشت. همان موقع بود که چیزی به فکرش رسید. زبانش را به دست خیسش نزدیک کرد. شیر بود. پس راز این فریبکاری بزرگ به همین سادگی بود؟ لازم نبود دخترک تخم مرغ بخورد، چون ظرفی پر از شیر برایش گذاشته بودند تا مثل سگی در تاریکی آن را لیس بزند. بیشتر از حس پیروزی، حس ناامیدی کرد. فاش کردن این موضوع نیازی به یک پرستار کار کشته نداشت. به نظر می رسید که ماجرا همین جا ختم شده و به محض بالا آمدن خورشید، باید با آن درشکه تک اسبه به ایستگاه قطار برگردد.