درباره ی افرادی پیوند خورده با عشق، تنهایی و آرزو.
جذاب و هیجان انگیز.
اثر نویسنده ی برجسته ای که فقط پیشرفت می کند.
حس می کردم برخی عشق ها و دلبستگی ها ذاتی اند، فراتر از انتخاب هامان، از این روست که با طعم تأسف و شرم و درد و نیاز و پوچی سراغ مان می آیند، با حسی چنان نزدیک به خشم که هرگز قادر به مهارش نخواهیم بود.
یک خط صاف بود... انگار برای نجات ما می آمد ولی کاری نمی کرد، نیشخندزنان و بی اعتنا پس می نشست، انگار می خواست بگوید دنیا همین است و زمان ما در این دنیا، تماما امکانی است اتفاقی، پیچیدگی و اشتیاقی ا ست آنی، تا بر ساحلی ماسه ای به هیچ برسیم و دوباره بازگردیم و بپیوندیم به آن خانواده ی تهی که با چنین فوران انرژی ناشناخته و شجاعانه ای از آن گسسته بودیم.
بدون بلانت، تنها بود. اما این که دنیا همچنان طوری به چرخش ادامه می داد که انگار او هیچ وقت عاشق بلانت نبوده، باعث می شد بیشتر احساس تنهایی کند.