رمانی استادانه سرشار از تأملات تلخ و شیرین زنی 89 ساله.
رمانی مسحورکننده که به کاوش در خاطرات، جنگ، پیوندهای خانوادگی، عشق، و فقدان می پردازد.
با نثری که به شکلی ماهرانه، همه چیز-از رایحه مناطق روستایی ایرلند تا سنگینی اندوه-را در ذهن مجسم می کند.
اشک ها در تنهایی، وجهه بهتری دارند. احساس ترحم ممکن است گاهی اوقات، بیشتر گرگ باشد تا سگ.
فکر می کردم اگر قرار باشد در آن بیمارستان کوچک با پرتو ایکس مرا معاینه کنند، آیا دستگاه می تواند اندوه مرا ببیند؟ آیا مثل زنگار در اطراف قلب است؟
چهار مرد در آن روز کشته شدند. این جمله مانند یک موش در سر «ویلی» جا خوش کرد و همانجا برای خودش لانه ای ساخت.