کتاب قطعه ای از دنیا

A Piece of the World
کد کتاب : 1384
مترجم :
شابک : 978-600-97538-8-8‬‬ ‬
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 340
سال انتشار شمسی : 1403
سال انتشار میلادی : 2017
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 3
زودترین زمان ارسال : 11 آذر

در فهرست پرفروش ترین های نیویورک تایمز

معرفی کتاب قطعه ای از دنیا اثر کریستینا بیکر کلاین

کتاب قطعه ای از دنیا، رمانی نوشته ی کریستینا بیکر کلاین است که اولین بار در سال 2017 چاپ شد. تمام دنیای کریستینا اولسون، مزرعه ی دورافتاده ی خانواده ی او در شهری ساحلی در ایالت مِین بود. کریستینا در کودکی به خاطر ابتلا به بیماری بسیار ضعیف شد و به نظر می رسید که زندگی کوتاهی داشته باشد. اما در عوض، کریستینا برای بیش از بیست سال، میزبان و مایه ی الهام هنرمندی به نام اندرو وایت بود و سوژه ی یکی از شناخته شده ترین نقاشی های آمریکایی در قرن بیستم نیز شد. بیکر کلاین درست مثل اثر بسیار پرفروش قبلی خود، رمان «قطار یتیمان»، این بار نیز با در هم آمیختن واقعیت و خیال، اثری قدرتمند را خلق می کند که بخشی کمتر شناخته شده از تاریخ آمریکا را به تصویر می کشد و از فراز و نشیب های زندگی شخصیتی بسیار قابل باور و به یاد ماندنی پرده برمی دارد.

کتاب قطعه ای از دنیا

کریستینا بیکر کلاین
کریستینا بیکن کلاین، زاده ی 1964، رمان نویس آمریکایی است. او تا کنون هفت رمان نوشته و در خلق پنج کتاب غیرداستانی نیز مشارکت داشته است. او در کمبریج انگلستان به دنیا آمد و در ایالت مین آمریکا بزرگ شد. کلاین مدرک کارشناسی را در رشته ی زبان انگلیسی از دانشگاه ییل گرفت و مدرک کارشناسی ارشد را در رشته ی ادبیات از دانشگاه کمبریج دریافت کرد.کریستینا بیکن کلاین علاوه بر نویسندگی، از سال 2007 تا 2011 به تدریس نویسندگی خلاق و ادبیات در دانشگاه فوردهام مشغول بوده است.
نکوداشت های کتاب قطعه ای از دنیا
A stunning and atmospheric novel.
رمانی خیره کننده با فضایی تأثیرگذار.
Goodreads

With beautiful and stunning prose.
با نثری زیبا و خیره کننده.
The Daily Beast

Superb.
شگرف.
BookPage BookPage

قسمت هایی از کتاب قطعه ای از دنیا (لذت متن)
هرگز به پسری که خویشاوندم نبود تا این اندازه نزدیک نشده بودم. حواسم جمع است، در نور با طراوت صبحگاهی همه چیز را زیر نظر دارم: نرگس های شهلا که کم رنگ و خمیده شده اند؛ پرندگان ساحلی که بالای سرمان پرواز می کنند و سیاهند و پاهایشان قرمز روشن است و مثل موش جیرجیر می کنند؛ درختان دور دست، صنوبر قرمز و سرو کوهی و کاج های اسکاتلندی بلند و باریک که مانند قابی دور مزرعه را گرفته اند. مزه شور نمک دریا را روی لبانم حس می کنم، اما بیشتر از همه از بوی مهرآمیز این پسر که دستش وزنه تعادل است آگاهم.

هر چه سنم بالاتر می رود، بیشتر معتقد می شوم که بزرگترین مهربانی، پذیرش است.

امید داشتن به چیزهایی که زمانی برایت لذت بخش بودند، دردناک است. مجبور می شوی راه هایی برای وادار کردن خودت به فراموشی پیدا کنی.