این رمان فوق العاده خوش ساخت، دو داستان موازی درباره ی رنج و استقامت را روایت می کند.
داستان های در هم تنیده شده در این رمان، بدون شک کسانی که به دنبال داستانی جدید و هیجان انگیز هستند را راضی خواهد کرد.
داستانی پرحرارت، راضی کننده و الهام بخش.
من یک زن نودویک ساله هستم و تقریبا تمام کسانی که زمانی در زندگیم وجود داشتهاند، اکنون تبدیل به روح شدهاند. در بعضی مواقع، این ارواح برای من واقعیتر از مردمان زنده بودهاند و حتی واقعیتر از خدا. آنان سکوت را با سنگینی و نفوذشان پر میکنند. گرم و فشرده، درست مانند خمیری که در زیر یک دستمال پارچهای پف میکند و بالا میآید. مادربزرگم، با چشمان مهربان و صورت پودرزدهاش. دخترم، متین و خندان. مادرم، در حال آواز خواندن. در میان جمع ارواح، تلخی، الکل و افسردگی از من دور میشوند، و این آنان هستند که مرا دلداری داده و از من حمایت میکنند، کاری که در طول زندگیشان هرگز انجام ندادند.
من به این نتیجه رسیدهام که بهشت مکانی در حافظههای ماست که بهترین کسانمان در آن زندگی میکنند.
احساس می کنم تمام زندگی ام، اتفاقی بوده است. لحظاتی تصادفی از انفصال و اتصال. این، اولین لحظه ای است که حس می کنم سرنوشتی دارم.
شبیه کتابهای کلاسیک مثل «جین ایر» ، «بابا لنگدراز» و «آنه شرلی» بود. خیلی هم شبیه کتاب «یکی برای خانوادهی مورفی» بود. این کتاب با دو داستان از زمانهای متفاوت روایت میشه و واقعا قشنگه و غمانگیز :)
داستان بسیار دلنشینی داشت حتما برای نوجونهام میتونه آموزنده و امیدوار کننده باشه
خیلی کتاب قشنگیه حس و حال فوق الاده ای موقع خوندنش بهت دست میده