کتاب دگرگونی

Transit
کد کتاب : 40940
مترجم :
شابک : 978-6004680400
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 192
سال انتشار شمسی : 1399
سال انتشار میلادی : 2016
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 1
زودترین زمان ارسال : 26 آذر

نامزد جایزه اسکاتیابانک گیلر سال 2017

نامزد جایزه Goldsmiths سال 2016

از کتاب های پرفروش نیویورک تایمز

معرفی کتاب دگرگونی اثر راشل کاسک

کتاب «دگرگونی» رمانی نوشته ی «ریچل کاسک» است که اولین بار در سال 2016 چاپ شد. این رمان به شکلی ظریف به کاوش در معناهای مختلف مفهوم «دگرگونی» می پردازد، چرا که تمام شخصیت های این داستان به نوعی در حال تجربه ی تغییر هستند: تغییر در محل زندگی، پایان دادن یا آغاز کردن روابط، یا مواجهه با مراحل جدید زندگی. راوی (تقریبا) بی نام داستان، به ازدواج خود پایان داده و پس از پانزده سال به لندن بازگشته است. او خانه ای ساده می خرد و تصمیم به بازسازی و بازآرایی آن می گیرد، در حالی که همسایه های نه چندان مهربانش، با این کار کاملا مخالف هستند. سایر بخش های داستان از ماجراهایی شکل گرفته که اطرافیان راوی برای او تعریف می کنند، از جمله عشقی قدیمی، آرایشگر او، دانشجوهایش و حاضران در یک مهمانی شام.

کتاب دگرگونی

راشل کاسک
راشل کاسک زاده 8 فوریه 1967 یک رمان نویس و نویسنده اهل کانادا است که در انگلستان زندگی و کار می کند.کاسک در سال 1967 در خانواده ای انگلیسی در ساسکاتون به دنیا آمد و بخش عمده ای از دوران کودکی خود را در لس آنجلس گذراند. وی در سال 1974 به انگلستان نقل مکان کرد. او در نیو کالج آکسفورد ، زبان انگلیسی خوانده است.
نکوداشت های کتاب دگرگونی
A work of stunning beauty, deep insight.
اثری با زیبایی خیره کننده و بینش های عمیق.
New York Times New York Times

Cusk's goal is the establishment of a compelling, dreamlike language and worldview that are utterly her own.
هدف «کاسک»، تثبیت جهان بینی و زبانی هیجان انگیز و رویاگونه است که کاملا به خودش تعلق دارد.
Washington Post Washington Post

Hypnotizing.
مسحورکننده.
Los Angeles Times Los Angeles Times

قسمت هایی از کتاب دگرگونی (لذت متن)
گفتم به گمانم بیشتر زندگی های زناشویی مثل داستان اند، تعلیق ناباوری دارند. یعنی تکامل، موجب تداومشان نیست، حتی گریز از حقایقی خاص هم موجب تداومشان نیست. گفتم از این بابت مطمئنم که هنگام آن اتفاقات، او هم خودش یکی از همان حقایق بوده.

گفتم هرچند حالا که به یاد آن روزها می افتم، می بینم همین رهانیدن ها، همین چیزهایی که در خدمت روایت داستان، انکار یا خودخواسته فراموش می شدند، همین ها لحظه به لحظه تعدادشان بیشتر و بر داستان چیره می شدند. این رهانیدن ها هم مثل همان وسایلی که در خانه اش جا گذاشتم، طی این همه سال معنایشان عوض شد و پذیرششان همواره هم ساده نبود.

مثلا بی تفاوتی من نسبت به رنج «جرارد» که آن روزها چندان مهم نبود اما بعدها حس گناهم بیشتر و بیشتر می شد. در پی آینده ام، خیلی چیزها را از خودم راندم اما حالا همان آینده ام از من رمید، نیروی شماتتش هم آنچنان بیشتر و بیشتر شد که گمان بردم برابر با گناهی مجازات می شوم که هنوز متوجهش نشده ام. گفتم شاید هرگز نفهمم چه چیزهایی را باید برهانم و چه چیزهایی را حفظ کنم.