کتاب چهره ها در شلوغی

Faces in the Crowd
کد کتاب : 21584
مترجم :
شابک : 978-6226513937
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 157
سال انتشار شمسی : 1402
سال انتشار میلادی : 2011
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 4
زودترین زمان ارسال : 11 آذر

برنده جایزه لس آنجلس تایمز سال 2014

معرفی کتاب چهره ها در شلوغی اثر والریا لوییزلی

کتاب «چهره ها در شلوغی» رمانی نوشته ی «والریا لوییزلی» است که اولین بار در سال 2011 منتشر شد. رمان نخست «لوییزلی»، مرزهای محکم و ثابت زندگی روزمره را به چالش می کشد: مادری جوان و ساکن در «مکزیکو سیتی» هنگام نوشتن یک رمان، به زمانی فکر می کند که به عنوان مترجم آثار ناشناخته، در یک انتشارات کوچک و مستقل در «هارلم» کار می کرد. او که قبل از ازدواج و بچه دار شدن در آن انتشارات مشغول بود، اکنون روزهایش را با تنهایی و خلوتی خودخواسته و حفظ کردن اشعاری از «لورکا»، «امیلی دیکنسون» و «ویلیام کارلوس ویلیام» سپری می کند. او پس از مدتی، شیفته ی «ژیلبرتو اوون» می شود: شاعری مکزیکی که در اوج جنبش «رنسانس هارلم»، در «هارلم» زندگی می کرد. حالا این شخصیت هر کاری از دستش برمی آید انجام می دهد تا کارگزار ادبی خود را مجاب کند که آثار «ژیلبرتو اوون» را به چاپ برساند.

کتاب چهره ها در شلوغی

والریا لوییزلی
والریا لوییزلی، زاده ی 16 آگوست 1983، نویسنده ای مکزیکی است که در ایالات متحده زندگی می کند.لوییزلی در مکزیکوسیتی به دنیا آمد. او پس از فارغ التحصیلی در رشته ی فلسفه از دانشگاه مکزیکو، به نیویورک نقل مکان کرد. لوییزلی به تحصیل در رشته ی ادبیات تطبیقی در دانشگاه کلمبیا روی آورد و تا مقطع دکترا پیش رفت. او در دانشگاه هوفسترا، ادبیات و نویسندگی خلاق درس می دهد و با گالری های هنری مختلف نیز همکاری می کند.
نکوداشت های کتاب چهره ها در شلوغی
Luiselli’s lovely and eccentric first novel.
رمان نخست دوست داشتنی و عجیب «لوییزلی».
New York Times New York Times

With unforgettable stories of love, identity, art, and ghosts.
با داستان هایی فراموش نشدنی درباره ی عشق، هویت، هنر و ارواح.
Book Riot

An extraordinary new literary talent.
یک استعداد ادبی جدید خارق العاده.
Daily Telegraph Daily Telegraph

قسمت هایی از کتاب چهره ها در شلوغی (لذت متن)
شوهرم چند روز قبل، موقع برگشتن به طبقه ی پایین، پایش را روی یک دایناسور گذاشت و بل بشویی در خانه مان راه افتاد. میزان جراحات وارده به دایناسور، تعمیرش را ناممکن می کرد. پسر هق هق کنان گفت: «حالا تی رکسم دیگه واقعا منقرض شده.» گاهی من و همسرم احساس می کنیم به دوتا گالیور مبتلا به پارانویا بدل شده ایم که برای باقی عمر می بایست روی پنجه هایمان گام برداریم، تا خدای نکرده کسی را بیدار نکنیم، یا پایمان را روی چیزی مهم و شکستنی نگذاریم.

حالا شب ها می نویسم: وقتی هر دو بچه خواب اند و کشیدن سیگار، نوشیدن قهوه و باز کردن پنجره اشکالی ندارد. پیش از این معمولا در تمام طول روز می نوشتم، در هر ساعتی که دلم می خواست، چون بدنم مال خودم بود.

اما همزمان در دلم امید داشتم، امید یا به تعبیری درست تر اطمینان، از این که روزی بالاخره به خودم بازمی گردم؛ به تصویری از خودم که برای سال ها به پرداختن جزئیاتش مشغول بودم. اما حالا وقتی یادداشت ها و شعرهای آن زمانم را می خوانم، یا هنگامی که گفت و گوهایم را با دیگر هم نسل هایم به خاطر می آورم و ایده هایی را که به تفصیل راجع بهشان بحث می کردیم، متوجه این حقیقت می شوم که به مرور احمق تر و کودن تر شده ام.