رمانی که ما را به چالش می کشد تا با تفاوت های یکدیگر کنار آییم.
داستانی قدرتمند و ضروری درباره ی چگونگی انسان بودن در دنیایی غیرانسانی.
فراموش نشدنی.
ما با آپارتمانی تقریبا خالی و موج گرما شروع کردیم. شب اول در آن آپارتمان-همان آپارتمانی که تازه ترک کرده ایم-چهار نفری، عرق کرده و خسته، با لباس زیر، پیتزا به دست، کف اتاق نشیمن نشسته بودیم.
پسرک که داشت پیتزا می جوید، به اطراف اتاق نگاه کرد و پرسید: «حالا چی؟» و دخترک که آن زمان دو سالش بود، حرف او را تکرار کرد: «بله، چی؟» هیچ کداممان جوابی پیدا نکرد.
فکر کنم دچار احساس ترس از موقعیتی شده بودم که در بعضی خواب ها اتفاق می افتد، وقتی متوجه می شوید به مدرسه رفته اید و یادتان رفته لباس زیر بپوشید؛ نوعی آسیب پذیری عمیق و ناگهانی در مقابل همه غریبه هایی که نگاهی گذرا به جهان ما که هنوز خیلی جدید بود، می انداختند.
کدام ترجمه بهتری هست ؟
رمانی بینظیر با شیوۀ روایی بسیار خاص در عین حال جذاب و مثال زدنی