آنچه «مصرف توده ای» نامیده می شود، ابتدا در آمریکای پس از جنگ ظهور کرد و سپس در پی گسترش تولید و مصرف انبوه به بریتانیا و کل اروپا سرایت کرد؛ مقصود از سرایت این است که اقشار دارای منزلت اجتماعی-اقتصادی پایین نیز در زمره ی مصرف کنندگان درآمدند. به قول رابرت باکاک، «مصرف کنندگان جدیدی» در دوران پس از جنگ، به ویژه در دهه های ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰، ظهور کردند که خود را در قالب گروه هایی که عمدتا مبتنی بر الگوهای مصرف بودند، سازمان دادند.
پس از بحث «مصرف کننده در مقام موجودی فریب خورده»، بهتر است به اصل قضیه برگردیم: این که مصرف واقعا چیست و چه رابطه ای با آفرینش و مبادله هدفمند نمادها و فعالیت های نمادینی دارد که در متن فرهنگ اتفاق می افتند.
جاذبه ی جنسی یک بازیگر موطلایی مثل مریلین مونرو مستقیما از اسطوره ی مونرو، که خود با دیگر ابعاد تجربه ی فرهنگی ما مثلا مفهوم «زن افسون گر» پیوند دارد، نشات می گیرد. اما چرا باید دقیقا از اسطوره صحبت کرد؟ یکی از ویژگی های برجسته ی اسطوره ها آن است که فاقد بعد تاریخی اند، یعنی باعث می شوند که این واقعیت که آن ها زمانی برساخته شده اند، فراموش شود. اسطوره ها بی زمان و غیرتاریخی جلوه می کنند و عامل اصلی آنند که چیزها از حوزه ی تاریخ به حوزه ی طبیعت گذر کنند.