کتاب بالکان اکسپرس

The Balkan Express
تجربه و هنر زندگی 22
کد کتاب : 13413
مترجم :
شابک : 978-6007289372
قطع : پالتویی
تعداد صفحه : 224
سال انتشار شمسی : 1401
سال انتشار میلادی : 1992
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 5
زودترین زمان ارسال : 11 آذر

معرفی کتاب بالکان اکسپرس اثر اسلاونکا دراکولیچ

روزنامه نگار و فمینیست کروات "اسلاونکا دراکولیچ"، در یک سری مقالات جذاب و واقع بینانه ، جنبه ای واقعی و انسانی از جنگ بالکان را ارائه می دهد و نشان می دهد که چگونه این نزاع ، نزدیکترین دوستان ، همکاران و هموطنانش را که هم صرب و هم کروات بودند تحت تأثیر قرار داده است. کتاب "بالکان اکسپرس" مجموعه ی از این مقالات است که به نوعی مجموعه ی نظرات و یادداشت های این نویسنده درباره جنگ یوگسلاوی است.
"اسلاونکا دراکولیچ" که یکی از مهم ترین نویسندگان زن اروپای شرقی است در این کتاب چگونگی واکنش مردم عادی به اوضاع یوگسلاوی سابق را نشان می دهد و نقش مردم عادی یوگسلاوی در این جنگ را زیر سوال می برد. "اسلاونکا دراکولیچ" در کتابش به بخش هایی از جنگ یوگسلاوی می پردازد که مقاله ها به ما نمی گویند. وی از طریق مجموعه ای از داستان ها ،وضعیت و بازخورد های مردم عادی را بیان می کند و توضیح می دهد که جنگ ، چگونه زندگی روزمره را از بین می برد ، روابط را مختل می کند و دوستان نزدیک را به دشمنان سخت تبدیل می کند. او همچنین از خود سوال می کند که آیا همه ی ما در قبال آغاز این جنگ وظیفه داریم و مجوز شروع آن را صادر کردیم ؟
کتاب "بالکان اکسپرس" مملو از داستان هایی است درباره دخترش ، دوستانش ، در مورد روزی که پدرش او را با تپانچه اش ترساند و سفر خودش به سمت جنوب از طریق "بالکان اکسپرس" که با مقایسه ای درست و منطقی در این جریانات از وین به سمت جنوب و درگیری در مرکز یوگسلاوی حرکت می کند .

کتاب بالکان اکسپرس

اسلاونکا دراکولیچ
اسلاونکا دراکولیچ، زاده ی ۴ جولای ۱۹۴۹، روزنامه نگار و نویسنده ای اهل کرواسی است. دراکولیچ در رییکا کرواسی به دنیا آمد.او در دانشگاه زاگرب در رشته ی ادبیات تطبیقی و جامعه شناسی تحصیل کرد. دراکولیچ از سال ۱۹۸۲ تا ۱۹۹۲ با دوهفته نامه ی استارت و هفته نامه ی باناس همکاری می کرد. او در اوایل دهه ی 1990 کرواسی را به دلیل مسائل سیاسی ترک کرد و رهسپار سوئد شد. آثار و مقالات او در بسیاری از نشریات اروپایی و بین المللی مانند لا استامپا، فرانکفورتر آلگماینه زایتونگ، نیشن، یوروزین چاپ شده است. دراکولیچ د...
نکوداشت های کتاب بالکان اکسپرس
Drakulic has produced yet another remarkable book. Her collection of 18 essays, named for the train between Vienna and Rijeka, moves from the comfortable distance of Cambridge's Harvard Club through the consequences of war for former Yugoslavia. As in How We Survived Communism and Even Laughed ( LJ 3/15/92; "Best Books of 1992," LJ 1/93), Drakulic offers the personal account of a keen observer unsullied by nationalism. Indeed, her humanism permits both judgment of events in Croatia and the metaphor of this war's graphic horror. We still wonder how peaceful neighbors become capable of brutal murder, a process that is at once a "return to the past" and the experience of a society denied a "proper chance" to transform itself from "oppressed peoples... to citizens." It is also a society which lacked the "political underground," that took power elsewhere in Eastern Europe. This short, powerful book is recommended for all libraries.
دراکولیچ کتاب قابل توجه دیگری به نگارش درآورده است. مجموعه 18 مقاله ای او که بر اساس قطار بین وین و ریجکا نامگذاری شده است ، از مسیرراحت باشگاه هاروارد کمبریج طی عواقب جنگی یوگسلاوی سابق عبور می کند. دراکولیچ در این اثر هم همچون "چگونه از کمونیسم جان سالم به در بردیم و حتی خندیدیم" ، گزارش شخصی یک ناظر دقیق را که توسط ناسیونالیسم پذیرفته نشده ارائه می دهد. در واقع ، اومانیسم وی هم قضاوت درباره وقایع کرواسی و هم استعاره ترسناک گرافیکی این جنگ را مجاز می داند. ما هنوز در عجبیم که چگونه همسایگان مسالمت آمیز قادر به قتل های وحشیانه هستند ، روندی که به یک باره "بازگشت به گذشته" است و تجربه یک جامعه که "فرصت مناسب" را برای تبدیل خود از "مردمان مظلوم به شهروندان" انکار می کند. " این جامعه همچنین فاقد "زیرساخت سیاسی" است که قدرت را در سایر نقاط اروپای شرقی به دست گرفت. این کتاب کوتاه و قدرتمند به همه کتابخانه ها توصیه می شود.
 Library Journal Library Journal

قسمت هایی از کتاب بالکان اکسپرس (لذت متن)
من نمی گویم مسئولیت همهٔ ما به یک اندازه است - و قصد ندارم قربانیان را با قاتلانی که در کمال خونسردی آنها را می کشند یکی بدانم. همهٔ حرفم این است که نوعی همدستی پنهان وجود دارد؛ می خواهم بگویم همهٔ ما از سر فرصت طلبی و ترس در تداوم یافتن این جنگ شریک و همدستیم. زیرا با بستن چشم هایمان، با ادامه دادن به خریدمان، با کارکردن روی زمینمان، با تظاهرکردن به اینکه اتفاقی نیفتاده است، با این فکر که این مشکل ما نیست، درواقع داریم به آن «دیگری ها» خیانت می کنیم - و نمی دانیم آیا این مسئله اصلا راه حلی دارد یا نه. اما آن چه متوجهش نیستیم این است که با چنین مرزبندی هایی داریم خودمان را هم گول می زنیم. با این کار درواقع خودمان را هم در معرض این خطر قرار می دهیم که در شرایطی متفاوت، ما تبدیل به آن «دیگری» شویم.

توی ماشین نشسته بودم و از شیشه جلو، پایین جاده یک ایست بازرسی را می دیدم با تابلوی زردرنگی که رویش نوشته بود «گمرک» و مأمور پلیس داشت پاسپورت ها را بررسی می کرد و بعد با دست اشاره می کرد که می توانند بروند. سمت راست جاده اتاقک فلزی سفیدرنگی بود، شبیه کاراوان ـایستگاه پلیس و گمرک و بالای میله بلند کنار آن پرچم جدید اسلوونی در اهتزاز بود. بیشتر شبیه یک ایست بازرسی سرهم بندی شده در استانی دورافتاده بود، اما درواقع مثلا گذرگاه مرزی اصلی بین اسلوونی و کرواسی بود و من برای اولین بار داشتم از آن عبور می کردم. خود مرز هم کاملا جدید بود؛ کروات ها هنوز فرصت نکرده بودند طرف خودشان مأمور بگذارند. از ماشین پیاده شدم و روی زمین آسفالتی در شهر برگانا قدم گذاشتم، زیر آفتاب بی رمق زمستانی، به کندی پاسپورتم را درآوردم و به مأمور پلیس اسلوونیایی دادم، مرد جوانی که با لبخند به طرفم آمد، انگار از کارش احساس غرور می کرد. به پاسپورتم که دستش بود نگاهی انداختم. همان پاسپورت قدیمی جلد قرمز یوگسلاوی. یک باره متوجه شدم در چه موقعیت بی معنی و مضحکی هستیم: می دانستم او که دارد پاسپورت مرا بررسی می کند، خودش هم عین همین پاسپورت را دارد. و ما، شهروندان یک کشور بودیم که داشت فرو می پاشید و تبدیل به دو کشور می شد، جلوی مرزی که هنوز مرز درست وحسابی نشده بود، با پاسپورت هایی که دیگر اعتباری نداشت. تا پیش از این، دولت اسلوونی، دولت کروواسی، مرزها و تقسیم بندی ها، چیزی کم وبیش غیرواقعی بود. اما حالا این مردان تفنگ به دست با اونیفرم پلیس اسلوونی میان من و اسلوونی ایستاده بودند، بخشی از کشور که پیش از این متعلق به من هم بود