کتاب در گردونه آتش

Dar Gardooneye Atash
کد کتاب : 134568
شابک : 978-6227414752
قطع : وزیری
تعداد صفحه : 48
سال انتشار شمسی : 1401
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 1
زودترین زمان ارسال : 11 آذر
نوع چاپ : دیجیتال - POD

معرفی کتاب در گردونه آتش اثر مهران دشت بزرگی

پرده‌ی نخست گورستان تاریک آذرمهر و مهربان، جوانی بلند بالا و تنومند مات و سرگردان به دور خود می‌چرخد و بر جایگاه آذرمهر می‌افتد و در خود غرق است بانگ شباهنگان، جوان آذرباد نام دارد به خود می آید. آذرباد: شباهنگان دیر هنگامی است که به میهمانی من آمده‌اید، بر خوان من جز استخوان‌های پوسیده مردگان چیزی نمی‌بینید، از برای چه آواز سر می‌دهید، این بد ترانه را از چه می‌خوانید...آه...چه بگویم اگر بشود گوشه‌ای از روان خود را، از ناراحتی درونم را باز گویم، با کدام استخوان با شما گفتار بگویم از انگشت های دیروز و خرد شدگان امروز...ای سر استخوانی حتی نتوانسته ای دندان هایت را برای خود نگاه داری... ( سر استخوانی را به دور می اندازد) آذرباد: هنوز در سستی شبانه مانده‌ام بر سر دو راهی گزینش که مرا بدین سوی می‌کشاند. به گورستانی که خاکستر آذرمهر و مهربان را در خود دارد، به جایی که ورود به آن گناه است، بندها را گسستم، تاوان این گناه چه می‌تواند باشد، در پی چه هستم،این روان نگران من چه می‌خواهد... آیا بندی از آن این روان نیست تا مرا در بر نگیرد و از خود بی خود نسازد. آه تنهایی شبانه‌ی بی پایان من...آرام بگیر، زیستن چیست، آرام دیدن و گذشتن....آزمایش کردن و در چه راهی باید از این سوی دویدن و نرسیدن به کوچکترین روزنه‌ای که بشود از آن سوی گوشه‌ای را نمایش داد...آیا خوابیدن آسودگیست یا در بستر خواهش‌های بی شماری خود را رهاندن...نه...نه آذرباد به خود بیا تیغ هم بر دیوانگیم نیشخند می‌زند، بیایید و بنگرید و بر دیوانگی آذرباد خنده سر دهید، بیایید ای خفتگان در خانه های کوچک و پنهان...آن هنگام که خود را در پس پرده می سازید و روی خود را نهان می کنید گستاخانه مرا در گوشه‌ی این گورستان ببینید. می‌روم تا این راز سر به مهر را باز گشایم....بیایید خفتگان خاموش بیایید به میهمانی شباهنگان و شباویزان، در این شب کوچکترین ستاره‌ای نیست. ناآگاهان خواب آلوده که در انگاره‌ی خود نیز نمی توانید چشمانتان را باز کنید آذرباد به جشن سودای تو جز کرم‌ها و ماران نخواهند آمد، ای کاش زخم من از دست ناسپاسی بود از مرگی ناخوشایند از آن پدر یا مادرم، روان مرده‌ای که از من کینه‌ای بخواهد یا نوش آب دیرینه‌ای که سرنوشتی سراسر تلخ را بیاگاهاند. باید به جستجوی خاکستر آذرمهر باشم، هردودرآذر هم نام،از هستی ما چه خواهد شد،این تردید بی پرده مرا به کام مرگ می‌کشاند، سزاوار کدام پادافره خواهم بود، باید یافت.. آه زیستن آذرمهر چقدر دشوار بود که اکنون یافتن خاکستر تنش. بیچاره برادری که به دام خواهری افتاد بیچاره خواهری که به دام پیرزنی افتاد...بیچاره من...آه امشب آذرگونه می‌شوم، یافتم. ( تیغ را در خاک می‌کند، رعشه‌ایی او را در بر می‌گیرد)

کتاب در گردونه آتش

مهران دشت بزرگی
مهران دشت بزرگی ، متولد 1350 ، نویسنده و مترجم ایرانی است.