به من خوب گوش کن ! من آنجا منتظرت هستم. هیچ آدرس و جزئیاتی به تو نمی دهم. همه چیز برای دیدارمان مهیا خواهد بود. پس چیزی نپرس همدیگر را ملاقات خواهیم کرد و تو آنجا مرا در کشور سرما و یخبندان خواهی دید. از خواب بیدار شدم، ساعت را نگاه کردم؛ حدود سه صبح بود خواب از چشمانم پرید. این چه خوابی بود؟ سعی کردم آن را خوب به خاطر بسپارم تصویری را ثابت کنم اما نتوانستم؛ فقط صدایی که در چند سطر قبل درباره اش صحبت کردم در گوشم زمزمه می کرد صدای رمانتیک و رویایی زنی که عقل را پیش از قلب شاد می کند، حس آرامشی در روح و جانم بر می انگیزد. گویی از عالم ملکوت آمده است زبانم از وصف شیرینی و زیبایی و زنانگی صدایی که در گوشم تکرار می شود و تا الان آن را می شنوم، کوتاه است.