احمدرضا احمدی (زاده ۳۰ اردیبهشت ۱۳۱۹ در کرمان) شاعر و نمایشنامهنویس و نقّاش ایرانی است.
آشنایی عمیق او با شعر و ادبیات کهن ایران و شعر نیما دستمایهای شد تا حرکتی کاملاً متفاوت را در شعر معاصر آغاز و پیریزی کند. از بیست سالگی بهطور جدی به سرودن شعر پرداخت. وی نخستین مجموعه شعرش را با عنوان طرح در سال ۱۳۴۰ منتشر کرد که توجه بسیاری از شاعران و منتقدان دهه ۴۰ را جلب کرد. وی همچنین آثاری در ادبیات کودک و نوجوان دارد.گفت: "زیبایی تو مرگ را هم فریب می دهد و فراری می کند. هنوز بال های تو نسوخته است. می توانی پرواز کنی. مرا که روزگار بین زمین و هوا معلق رها کرده است." در چشمان پیرمرد اشک بود. پیرمرد گفت: "نام دوستانی را که فاشیست ها نابود کردند روی این دستبند مسی حک شده است. حتی کسی محل دفن آن ها را نمی داند. هر وقت من مردم، که خواهم مرد، نام مرا کنار نام آن ها حک کن؛ قول می دهی؟" تو گفتی: "پدر قول می دهم." پیرمرد دستبند را به دست من کرد
در این سال ها به دلیل مصیبت هایی که بر سرش آمده بود، شعرش ساده و شفاف شده بود، می گفت: "رنج و مصیبت و حرمان، تنهایی و پنجره های بسته ی شعر را صیقل می دهد. شعر باید شیشه ای شفاف شود که به آسانی بتوان از پشت آن شیشه ی شفاف جهان را دید و قضاوت کرد. شاعر باید قبل از زمستان احساس سرما کند و قبل از تابستان احساس گرما کند. وقوع شکوفه ها را باید سالیان قبل از میوه شدن به یاد بیاورد. حافظه گاهی برای شاعر زندگی بخش است، و گاهی شاعر در آوار حافظه گم می شود. شاعر باید با تخیل و رویا و حسرت و حس مرگ به جنگش برود. با سلاحی که از آسمان نازل می شود.