احمدرضا احمدی (زاده ۳۰ اردیبهشت ۱۳۱۹ در کرمان) شاعر و نمایشنامهنویس و نقّاش ایرانی است.
آشنایی عمیق او با شعر و ادبیات کهن ایران و شعر نیما دستمایهای شد تا حرکتی کاملاً متفاوت را در شعر معاصر آغاز و پیریزی کند. از بیست سالگی بهطور جدی به سرودن شعر پرداخت. وی نخستین مجموعه شعرش را با عنوان طرح در سال ۱۳۴۰ منتشر کرد که توجه بسیاری از شاعران و منتقدان دهه ۴۰ را جلب کرد. وی همچنین آثاری در ادبیات کودک و نوجوان دارد.از بی رمقی برگ هراس دارم دیگر حتا قادر نیستم این هراس را به کسی بگویم شیشه های پنجره ام سالم است این شیشه ها خواب های بی رمق من را قهوه ای رنگ می کند ساده نیست از پشت شیشه ها جهان را در آواز خروس های صبح گاهی خلاصه کنم از آسمان به جای باران برگ می ریزد هیچ رنگی به منزلهٔ امیدهای کاذب ما نیست پس باید برگ های فرسوده و کهنه را از صمیم قلب بپذیریم همه چیز شکسته است قایقی را که از دور می بینیم لیوان های آب آسمانی که در تاریکی غرق می شود هوا که روشن می شود آسمان گم می شود پس باید فقط به دست هایم اعتماد کنم و به دست هایم خیره شدم. مرثیه بنوازند گاهی از گذشته صدای پایی را در راهرو می شنوم صدایی کدر که با سکوت بافته شده است در این صدا باران متوقف می شود کودک شیر را پس می زند نمی خورد کاشی های حمام سردتر می شوند و هرچه شکوفه از بهار مانده است منهدم می شود سایهٔ زنان که روزی عاشق آنان بودم مبدل به کبریتی سوخته می شود همهٔ این وقایع مرا در هم می کوبد اما من هنوز پاریس را دوست دارم و در قسم هایم نام تو و پاریس