ندارمات این تلخترین فعلی است که صرف میکنم هر روز و شب.
ص 30
ماه که میشوی زن ماه مهر شهریورهای بیتو میشوم خانه را، به شعر کشیدهام به گیسوانام عطر مریمهای کوهی زدهام هر روز با همان نیم لبخند خواب رفته گوشهی این خانه تو را شعر میکنم تو را با بوسهای ناسروده گریه میکنم ماه که می شوی...
ص 54
دوستتر دارمات از هرچه دوستتر؛ بیشتر! ای تو به من از یقین داغ آفتابهای جنوب، نزدیکتر! در هرم عاشقانهی چشمهای تو ای تو به من از یقین عاشقانهای هیچ، نزدیکتر! در من آوازهی دستهایات را به خواب گرفته است رقاصهی ماهتاب شبانهای بیتکرار. دوستتر دارمات از هرچه دوستتر؛ بیشتر! ای تو به من از یقین عاشقانهای هیچ نزدیکتر! از حرفی، شعری، خوابی ناسروده، ناگفته دوستتر دارمات از تو به یقین بیتو میرسم، ای تو اندوه یقین روزگارهای رفته! از تو به همآوازهی بوسهای هیچ از تو به همخوابیی شعر و باد از تو به یقین بیتو میرسم.
ص 66