کتاب دین و نگرش نوین، در واقع، به زمینه معرفتیای مربوط میشود که «فلسفۀ دین» نام دارد. در عین حال، به برخی از مسائل کلامی و نیز به تاریخ مناسبات و روابط دین و علم، علیالخصوص از رنسانس بدین سو، هم میپردازد. تأثیری که رشد و تحول کمی و کیفی علم، در روزگار نو، بر دین، فلسفه، و اخلاق نهاده است و سود و زیانهایی که مدافعان حریم دین و دیانتپیشگی از این تأثیرات بردهاند، دستکم تا آنجا که به فرهنگ مسیحی وجهان غرب ربط مییابد، در این نوشته انعکاس دارد.
مولف در جایجای این کتاب تأکید میکند که رشد و پیشرفت علم منطقا هیچگونه تأثیر منفی بر دین ودیانتپیشگی ندارد. فقط گذرهای روانشناختی (در برابر گذرهای منطقی) است که گهگاه سبب شده است که در ذهن و روح پارهای از آدمیان رشد علم و بقاء دین را ناسازگار جلوهگر سازد. به عبارت دیگر، به نظر دقیق، تعارض و تضادی میان علم و دین وجود ندارد. از این گذشته، بشر به دین نیازمند است و غالب نابهنجاریها و نابسامانیهایی که در صحنۀ زندگی فردی و جمعی رویمینمایند، نتیجۀ اعراض آدمیان از پیامهای آسمانی یا عدم التفات درخور به این پیامهاست.
کتاب دین و نگرش نوین