پرسش معمول، در میان برخی محافل نقد مارکسیستی، برای ارزیابی ارزش آثار ادبی مبنی بر اینکه آیا اثر دارای گرایش سیاسی درستی است، آیا به آرمان پرولتاریا یاری می رساند مسائل مربوط به زیبایی شناسی «محض» اثر را به کناری می نهد. نمونه ای از این دوشاخگی میان امر «ایدئولوژیکی» و امر «زیبایی شناختی» را می توان در کتاب رمان تاریخی مشاهده کرد. لوکاچ می گوید: «مهم این نیست که اسکات یا ماندنزونی از نظر هنری برتر از، مثلا، هاینریش مان بودند یا نه، یا دست کم نکته اصلی این نیست. مهم این است که اسکات و ماندنزونی، پوشکین و تالستوی قادر بودند زندگی عمومی را به شیوه ژرف تر، اصیل تر، انسانی و مشخصا، تاریخی تر از حتی برجسته ترین نویسندگان روزگار ما دریابند و آن را تصویر کنند...» اما، آیا اصطلاح هایی چون «ژرف تر، اصیل تر، انسانی تر و مشخصا، تاریخی تر» معنای دیگری جز از نظر هنری برتر دارند؟...
مطالعه ی فلسفه به منظور درک چگونگی تکامل ذهن و اندیشه ی بشر در طول زمان، اهمیت بسیاری دارد
ارزش خوندن رو داره