همه ی شهر درباره حادثه ی دیشب و بازگشت بیگانه ها حرف می زدند. وحشت را در چهره ی تک تک مردم به وضوح می شد دید. دیگر کسی برای تمام شدن غائله ی شورش دعا نمی کرد. همه فقط می خواستند از شر بیگانه هایی که یک شبه ظاهر شده بودند در امان بمانند. بلافاصله بعد از صداهای مهیب انفجار که به گوش همه رسید، آژیرهای خطر در تمام شهر به صدا درآمد. مردم وحشت زده از خانه هاشان بیرون دویدند و سراسیمه خودشان را به پناهگاه های قدیمی رساندند. خیلی خوش شانس بودم که نیم ساعت قبل از اولین انفجار به خانه ی جید رسیدم؛ وگرنه معلوم نبود وقتی پدر-آن هم در چنین شبی- متوجه غیبتم می شد، چه عکس العملی نشان می داد. یک ساعتی صدای تیراندازی شنیده می شد و بعدها کسانی که به دیوارها نزدیک تر بودند، به جز صدای تیر، فریادهای غیر انسانی خفه ای را نیز گزارش کردند.
زمانی در تاریخ بشر، تمامی آثار ادبی به نوعی فانتزی به حساب می آمدند. اما چه زمانی روایت داستان های فانتزی از ترس از ناشناخته ها فاصله گرفت و به عاملی تأثیرگذار برای بهبود زندگی انسان تبدیل شد؟
جلد دومش رو موجود کنین
جلد دومشو موجود کنین
ما منتطریم 🥲موجودس کنید دیگه.ممنون
میشه جلد دوم زودتر موجود کنید. من میخوام تو عید بخونم 😍
با اسم نویسنده وارد شدید😂
خودتون کتابو نوشتید بعد عجله دارید واسه خوندنش 😂😄
خیلی کتاب جذابیه:)اسم جلد دومش چیه؟
خیلی کتاب خوب و جذابیه:) اسم جلو دومش چیه؟
روند داستانی واقعا خوبه توی مهآلود. ایده هم جذابه. ایضا شخصیت پردازی هم خوبه. پس در نتیجه ما یه کتاب عالی از جنس تالیفی داریم. منتظر جلد دوییم الیستا جان!
بسیار مشتاق خوندنشم 😌
هر کی خونده دایرکت نویسنده رو بسته به رگبار که جلد بعدو زودی بنویسین!😍💜
خوندم ولی دایرکتشو ندارم😂❤️
به شدت منتظر جلد دومش هستیم😍