در فصل اول این کتاب با عنوان اگر من «خوب» هستم - شما «خوب هستید» پس چرا احساس «خوب» نمی کنم، با چند مثال می خوانیم که چطور گاهی از کارها در رفتارمان اظهار تأسف می کنیم و خودخوری می کنیم، خوب است که از نو شروع کنیم. گذشته همیشه با ماست، با همه لحظه های بد و خوبش، با همه احساس هایی که با آن لحظه های خوب و بد توأم بودند. احساس های خوب گذشته، یادآور لحظاتی طلائی اند که گه گاه با به خاطر آوردنشان می خواهیم از شادی بال در آوریم. اما آنچه معمولا بیشتر به ذهنمان فشار می آورد احساس های بد است، احساس های غم است. احساس های دردناک، مناعت نفس را زنگار می زند. چه بسا روزی از خواب بیدار شویم و احساس کنیم که عرش را سیر می کنیم. ولی گاهی فقط در عرض یک ثانیه، یک اخم، یک بی احترامی، یا یادآوری یک شکست، می تواند همه چیز را خراب کند. و این احساس گاهی همه روز طول می کشد، ممکن است ده ها کتاب درباره رفتار و انگیزش و تسکین های روحی خوانده باشیم. ممکن است درون نگری و آینده نگری و گذشته نگری داشته باشیم، ولی همین که یک نفر پا روی دممان می گذارد، یا مصیبت آغاز می شود، همه این ها می تواند از ذهنمان خارج شود و به جایش احساس های بد تا مغز استخوانمان نفوذ کند و همه نداهای عقل را که می توانست به ما اطمینان و امید بدهد که زندگی می تواند دوباره خوب شود، از وجودمان بیرون براند.
«روانشناسی» برای بسیاری از نویسندگان، موهبتی بزرگ است و بینشی ارزشمند را درباره ی چگونگی کارکرد ذهن انسان به آن ها می بخشد.
کتاب خیلی خوبیه
کتاب ارزش خواندن داره، اما کیفیت کتاب افتضاح، ۱۶صفحه برعکس چاپ شده بود، فونت کتاب یکسان نیست، مدام درشت و ریز میشه. حتی فاصلهی بین کلمات فرق داره با هم.
خوبه که همچنین کتابی هست که با خواندن اش احساس خوبی به انسان میدهد
عالی بود من خوندم و کاملا لذت بردم