انگشتهایم باد را ورق میزند، از نتی به نت دیگر میرود. شستی، دستم را برمیگرداند. در هوا معلق میمانم. سوناتی رویام غلت میزند. کسی که صورتش را نمیبینم مرا برمیگرداند. لبهایش را روی پیانو میگذارد. دماغش را روی پیانو میگذارد. چشمها را دور لبها میچیند. من چشمها را لب میزنم. لبها را میجوم. خون روی چانهام میریزد، روی گردن و سینهام میپاشد، روی انگشتهایم میخزد.
کتاب چت