رها کن این ذکر گفتن و غزل خواندن و تسبیح گرداندن را! / در آن کنج تاریک تنهای معبد با درهای بسته که را می پرستی؟ / چشم هایت را بازکن و ببین که خدایت روبه رویت نیست! / او آنجاست که برزگر، زمین سفت را شخم میزند؛ / او آنجاست که راه ساز سنگ ها را می شکند. / او با آن هاست، در آفتاب و در باران و پیرهنش همه خاکی است. / آن ردای مقدس را درآور / و حتی مثل او روی زمین خاک آلود بنشین! / رهایی؟ کجا باید دنبال رهایی گشت؟
زیباترین و آرامش بخشترین کتابیه که دارم میخونمش. فوق العاده اس.
وای خدای من تا به حال از خواندن یک کتاب ترجمه، اینقدر لذت نبرده بودم. گویی اشعار مولانا و حافظ را البته به نثر میخوانی. توصیه اکید میکنم ترجمه محمدتقی مقتدری از نثر ثالث را بخوانید. اصلا متوجه ترجمه بودن کتاب نخواهید شد. من تصمیم گرفتم برای دوستان عزیزم چند جلد از این کتاب هدیه بگیرم.