کتاب داستان دوست من (کنولپ)

Knulp
  • 10 % تخفیف
    70,000 | 63,000 تومان
  • موجود
  • انتشارات: ماهی ماهی
    نویسنده:
کد کتاب : 360
مترجم :
شابک : 978-964-9971-37-7
قطع : جیبی
تعداد صفحه : 136
سال انتشار شمسی : 1402
سال انتشار میلادی : 1915
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 7
زودترین زمان ارسال : 11 آذر

هرمان هسه برنده ی جایزه ی نوبل ادبیات سال 1946

معرفی کتاب داستان دوست من (کنولپ) اثر هرمان هسه

رمان داستان دوست من (کنولپ)، رمانی است نوشته ی هرمان هسه که در سال 1915 برای اولین بار در آلمان انتشار یافت. رمان داستان دوست من (کنولپ) برای سال های متمادی، محبوب ترین و پرفروش ترین اثر این نویسنده ی آلمانی به حساب می آمده است. رمان، به سه بخش داستانی مجزا تقسیم شده که حول محور شخصیت اصلی کتاب-کنولپ-شکل گرفته اند. کنولپ که زمانی جوانی بااستعداد و خوش آتیه بود، به شکل خانه به دوشی خوش قلب به تصویر کشیده شده که همیشه از شهری به شهر دیگر در گذر است و شب ها را در خانه ی دوستانش به صبح می رساند. تقریبا همه به خاطر ادب و رفتار جذابش از کنولپ خوششان می آید و او اغلب از دوستان و آشنایانش کمک های زیادی دریافت می کند. هرمان هسه با درکی کامل و احساساتی ژرف، با چاشنی طعنه و کنایه، به زیبایی داستان سفر زندگی کنولپ، روابط عاشقانه و سوال های این شخصیت در مورد زندگی را به تصویر کشیده است.

کتاب داستان دوست من (کنولپ)

هرمان هسه
هرمان هسه، زاده ی ۲ ژوئیه ی ۱۸۷۷ و درگذشته ی ۹ اوت ۱۹۶۲ میلادی، ادیب، نویسنده و نقاش آلمانی-سوئیسی و برنده ی جایزه ی نوبل سال ۱۹۴۶ در ادبیات بود.پدر هرمان، مدیریت موسسه ی انتشارات مبلغین پروتستان را به عهده داشت. مادرش دختر هندشناس معروف، دکتر «هرمان گوندرت» و مدیر اتحادیه ی ناشران کالو بود. کتاب خانه ی بزرگ پدربزرگ و شغل پدر، اولین باب آشنایی هرمان هسه جوان با ادبیات بود. او در سال ۱۹۱۲ به سوئیس مهاجرت کرد و در سال ۱۹۲۳ تابعیت آن کشور را پذیرفت و در همین زمان برای بار دوم ازدواج ...
نکوداشت های کتاب داستان دوست من (کنولپ)
Another masterpiece by Hesse.
شاهکاری دیگر از هسه.
Book Depository

A modern classic.
یک اثر کلاسیک مدرن.
Wordery

Meticulously detailed.
با جزئیاتی موشکافانه.
Open Library

قسمت هایی از کتاب داستان دوست من (کنولپ) (لذت متن)
انسان ها هر یک روحی دارند که با روح دیگران در نمی آمیزد. دو نفر آدم می توانند نزد هم و با هم حرف بزنند و به هم نزدیک شوند، اما روحشان مثل گلی است که در جای خود ریشه دارد و نمی تواند جا به جا شود و با گل های دیگر درآمیزد، زیرا در جای خود ریشه دارد و این ممکن نیست.

من تو را جز این طور که هستی، نمی خواستم. تو به نام من صحراگردی کردی و پیوسته اندکی میل به آزادی در دل اسیران شهرها پدید آوردی. به نام من دیوانگی کردی و تمسخر دیگران را برتافتی. تو فرزند منی و جزئی از منی و هر لذتی که بردی یا رنجی که تحمل کردی من در آن شریک بودم.

تا وقتی هوا هنوز روشن بود، مطالب مضحکی را از کتابکی که «آوای موزها از شکم بربط سرزمین آلمان» نام داشت و شامل ترانه های کم ارزش و خنده آوری بود و با گراورهای چاپ چوبین تزئین شده بود برای هم می خواندیم، اما این کار با تاریک شدن هوا به آخر رسیده بود. غذامان را که خوردیم، دل کنولپ هوای موسیقی کرد و من سازدهنی خود را از جیبم درآوردم و خرده های نان را از آن تکاندم و چند آهنگ بسیار شنیده را بار دیگر نواختم.